کتاب|

عمومی|

داستان|

ایران

درباره‌ی کتاب تلخیانتشارات هزاره ققنوس منتشر کرد:سازگار با سیگار روشن و سینی چایی تمام قد مقابلم می ایستند و با لحنی پر از غصه می گوید: «قبل از اینا من خیلی با جوون ها جور بودم، اما مرگ پسرم منو از جوون ها دور کرد. چون وقتی جوونی رو به سن و سال سهراب می بینم تا چند روز احساس شکست و خستگی می کنم. بعضی به خیال شون، بچه ها یه روزه سر از تخم در میارن و یهو قد می کشن، اما این جوری نیست. خیلی زمان می بره تا یه بچه بشه یه جوون بیست ساله، برای همین تحمل ریخته شدن خون بچه ات زجرآوره. خدا لعنت کنه اونایی رو که دنبال جنگ و خونریزی اند. خونی که در عرض یک دقیقه رو زمین می ریزه، واسه پدر و مادرها به قیمت سال ها رنج و زحمت تموم شده... کی این چیزا رو میفهمه؟»
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه