کتاب|

عمومی|

داستان|

فرانسه

درباره‌ی کتاب یک نوع لبخندانتشارات ایجاز منتشر کرد:لبخند زنان رو کرد به من و ازم خواست باهاش برقصم. مرا در آغوش گرفت و با ملاطفت سرم را به چانه اش تکیه داد و با هم رقصیدیم. خیلی آگاه و هشیار بودم به بدنش که نزدیک بدن خودم بود.گفت:(همه ی این آدم ها حوصله ات را سر می برند، مگر نه؟ زن ها فقط بلدند یک ریز ور بزنند.)گفتم:(من هیچ وقت به یک کاباره ی واقعی نرفته ام. بهت زده شده ام.)خنده اش گرفت:(چقدر تو عجیبی، دومینیک. سرگرمم می کنی. بیا برویم یک جای دیگر و حرف بزنیم.)
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
کتاب های دیگر فرانسواز ساگانمشاهده همه