کتاب|

عمومی|

داستان|

ایران

درباره‌ی کتاب پیلوتانتشارات سخن منتشر کرد:خلاصه کتابیاشار برای دور ماندن از شرایط زندگی خود در خانه‌ی پدری، تصمیم می‌گیرد مستقل باشد. وقتی خواهرش هم به او ملحق می‌شود، پیلوتی را اجاره می‌کند که سرآغاز آشنایی‌اش با یک خانواده است. خانواده‌ای که ظاهرشان طلایی است ولی از درون پوسیده‌اند… عقلش می‌گوید از آن‌ها دوری کند ولی احساسی دارد که همیشه بر منطق چیره است و‌… از متن کتاب:نزدیک ساحل، چشمش به خورشید رو به افول افتاد. انگار داشت توی آب غرق می‌شد یا شاید هم… عاشقش می‌شد. او را نگاه کرد. شالش دور گردنش بود و موهای صاف و خرمایی‌اش، زیباترین رقص را در ساحل سکوت داشت. چند دقیقه خیره ماند به نیم‌رخش. توی ذهنش تکرار شد «هر جا می‌دیدمت، عاشقت می‌شدم!»
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
1 سال پیش
5بهخوان
علی بود.تعلیق فوق العاده و داستانی به شدت جذاب پیشنهاد میکنم بخونین راجع به اعتیاد و مواد مخدره این داستان یه ذره ام چاشنی پلیسی داره
کتاب های دیگر الناز محمدیمشاهده همه