دربارهی کتاب رهایم کنانتشارات شقایق منتشر کرد:
...از پس قاب شیشهای لرزان چشمهایش به دنبال آخرین، قطرات سرگردان و معلق در هوا که تن سرد پنجره را نوازش میکرد. آخرین و تلخترین خاطره برایش تداعی میشد. بغضی چون کوه، بر سینهاش سنگینی میکرد که هیچ دست نیرومندی قادر به شکست آن نبود. شاید میخواست تا ابد در سینهاش محفوظ بماند و بهانهای برای فراموش نکردن بازی تلخ زمانه شود...
با فشاری آرام که به شانهاش آمد نگاهش به عقب برگشت.
پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه