روایت بود تا جستار. تجربههای نزدیکی که نویسنده براشون سفر کرده و بدستشون آورده. تجربههای زیسته قبلی نویسنده هم قطعا بیتاثیر نبودند. در مجموع باید بگم که نویسنده صرفا ناظر بوده، هیچکشف و شهود خاصی براش اتفاق نیافتاده. دو تا روایت آخر رو خیلی دوست داشتم ( از لحاظ موضوع)+ روایت بیمارستان.
10 ماه پیش
1بهخوان
هرچه تلاش کردم مطابق میل نویسنده و ناشر از کتاب برداشتی داشته باشم نشد چون نفهمیدم که نویسنده درباره مرگ میخواهد بنویسد یا انشایی نوشته که دوست داشته در آن به مرگ هم اشاره کند..
اون یک ستاره هم بخاطر طرح جلد کتاب بود که دوستش داشتم والا که....
3 ماه پیش
5بهخوان
گفتم که مضمون های مرعشی به روحیاتم نمی خورد
خصوصا این یکی ابدا نمی خورد
منی که دست از خون و اتاق عمل شسته و به سکوت شب پناه برده و هم نشین کلاچ و دنده شده ،برای چون منی
از مادری گفتن که فرزندش را کشته و به تمیارستان آمده سخت است .
برای منی که یک صفحه از کتاب پروانه ها ....خانم مرضیه اعتمادی را نتوانستم بخوانمش به خاطر موضوعش
انصافا به جز فصل یک و گاوبازی شرطی ،باقی فصل ها ،سوهان روح بود درون مایه و برون مایه اش
این نظرات سبزیجات پیرامون مضمونیجات
عاما
نظر سبزیجات پیرامون فرمیجات
انصافا اگر این را هرکس جز نسیم مرعشی نمی نوشت
چشمه چاپ نمی کرد
چشمه که چه عرض کنم ،انتشارات دایی ناصر ها به جز تیرکس
هم چاپ نمی کرد
در حد اینکه با هزینه شخصی خودش چاپ کند خوب بود
اما چشمه بزند نه
10 ماه پیش
3بهخوان
نویسنده جایی گفته این اولین تلاشش در زمینه ناداستان است. پس متنی که نوشته باید ریشه در واقعیت داشته باشد؛ اما چیزی که مشخص نیست راوی است. در هیچ کدام از روایتها به کیستی راوی و چرایی حضورش در آن روایت واقف نمیشویم و این من خواننده را اذیت میکرد. روایت اول بسیار جاندارتر از بقیه بود و آخری بسیار ضعیفتر. روایت آخر مجموع چند پاراگراف است که انگار به زور به هم وصله شدهاند. در کل قلم داستانی مرعشی را بیشتر از قلم ناداستانیاش میپسندم. راستی انتخاب سوژه کشتن هم در نوع خودش خلاقیت است