کتاب|

عمومی|

داستان|

ایران

درباره‌ی کتاب ها کردنانتشارات چشمه منتشر کرد: بعضی چیزها میرود توی مخم مثلا همین بوی کباب راه می اندازند به خاطر این نیست که روی مخم کار کنند همین طوری نمیگویم روی این جریان فکر کرده ام نه نیست مگر مردم بیکارند؟اگر بود شک نداشتم که دیوانه ام ولی به خاطر بوی کباب هم نمیشود از کسی شکایت کرد بروم بگویم بنده های خدا توی بالکن شان منقل کباب گذاشته اند؟آیا این که زیر پنجره ام میزنند زیر آواز؟ روی اجاق خانه ام سیخ کباب برده ام خانه به خانه می رود بوی کباب بره ام
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
1 سال پیش
1بهخوان
بی معنی ترین کتابی بود که در طول زندگی ام خوندم. جوری که برام شده سمبل کتاب بی سر و ته و بی معنا. به عنوان مثال در این زمینه ازش استفاده می کنم
6 ماه پیش
4بهخوان
سال 87 خوندمش و یادمه حس خوبی توی این داستانهای ساده جریان داشت + یه طنز و سرخوشی رقیق در روایتگری + انسان تنها در زندگی شهری
1 سال پیش
2بهخوان
کتاب رو به خاطر نویسنده اش خوندم و نام جالبش؛ اما اصلا به دلم ننشست. به قول دوستان شاید نویسنده چیزی می خواست بگه که من خواننده درکش نمی کنم. اما در کل بعد از دو بار تلاش برای خوندن و فهمیدن داستان و بهانه اینکه شاید الان فرصت و حال مناسبی برای خوندن کتاب نیست، به نتیجه ای نرسیدم.
2 سال پیش
2بهخوان
.کتاب‌ اینجوری بود؟ یا من فهمم رو از دست دادم؟ تقریبا هیچی ازش نفهمیدم
کتاب های دیگر پیمان هوشمند زادهمشاهده همه