کتاب|

عمومی|

داستان|

ایران

درباره‌ی کتاب جانتشارات چشمه منتشر کرد:بخشی از کتاب:«یک‌بار همین آخری‌ها، به‌سختی، خیلی به‌سختی گفت: همه خسته شدیم.گفتم: این حرف رو نزن.گفت: پرستار خسته شده.گفتم: خب عوضش می‌کنیم.گفت: خواهرتم خسته شده.گفتم: اونم عوض می‌کنیم.خندید. خیلی خندید و بعد ساکت شد. گفتم: مامان.گوشی دستش بود ولی جواب نداد. ندید می‌دانستم که بغض کرده.»
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
کتاب های دیگر پیمان هوشمند زادهمشاهده همه