کتاب|

عمومی|

علوم انسانی|

سیاست

درباره‌ی کتاب مارکس و هزاره نوینبه عقیدۀ مارکس، انسان زاییدۀ محیط است، ولی در عین حال خود به وجود آورندۀ محیط نیز هست. او معتقد بود که تاریخ، انسان را می سازد و انسان به نوبۀ خود تاریخ را. به عبارت دیگر ما هم خالق و هم مخلوق تکامل هستیم. تصور انسان به عنوان موجودی که هم وسیله ای منفعل و هم عاملی موثر در جریان تکامل است، یکی از پایه های ادراک مادی مارکس از تاریخ بود. وی به جای آن که مانند فلاسفۀ پیشین به مسالۀ خدا بپردازد، به مسالۀ رنجبران پرداخت و گفت: "تمام تاریخ از نزاع دایمی داراها و تاداراها، مالکان و بینوایان و آقاها و برده ها شکل گرفته است". نظریات مارکس بعد از وی پیروان زیادی یافت و جریان مارکسیسم را به وجود آورد. ولی مارکسیسم در بحبوحۀ بحران جهان گستر اجتماعی، آشکارا توان حرکت خود را از دست داد و تقریبا در همه جا به عنوان نظریه ای منسوخ طرد شد. نویسنده در کتاب حاضر قصد دارد با پیش کشیدن این بحث که سنت مارکسیستی ایدۀ اساسی دربارۀ انسان را کنار گذاشته است، آثار مارکس را به شان درخور آن بازگرداند. وی در کنار نظرات مارکس به آزمودن افکار لنین و ترتسکی نیز می نشیند و از اختلاف هایی که از کائوتسکی و پلخانف (و حتی معاصران مارکس) سرچشمه گرفته است، پرده برمی دارد. موضوع این کتاب بحث انگیز است، زیرا که نگارنده در آن پرسش اساسی مارکس را چیستی انسان می داند و نشان می دهد هرچه بیش تر از قرن بیست و یکم می گذرد، این پرسش پررنگ تر می شود. نگارنده در کتاب حاضر نخست خلاصه ای کوتاه از اوضاع جهان امروز عرضه می کند تا نابسامانی درون آن را نشان دهد، سپس روشی را که جریان رسمی و ارتدکس مارکسیسم برای مبهم کردن مارکس به وجود آورده است، نشان می دهد. آن گاه بیان می کند که مارکس چه رابطه ای با زمانۀ ما پیدا می کند و این که آثار مارکس اساسا تلاش برای فهم طبیعت انسان و روشی است که امروزه جامعه را با این طبیعت بیگانه کرده است. در پایان نیز تلاش کرده است تا نشان دهد افکار مارکس فارغ از پوشش "مارکسیستی" آن ها می تواند برخی از مسائل زمان حاضر را پاسخ دهند.
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه