کتاب|

عمومی|

تاریخ |

تاریخ جهان

درباره‌ی کتاب درباب قتلانتشارات بیدگل منتشر کرد: مردم به‌تدریج دریافته‌اند که در آفرینش قتلی خوب نمی‌شود به دو ناقص‌العقل اکتفا کرد که یکی جان دیگری را می‌گیرد –به چاقویی و کیف زنانه‌ای و گذرگاهی تاریک. آقایان، امروزه‌روز طراحی صحنه، هماهنگی افراد، نور و سایه، شاعرانگی و شور و احساس برای اقداماتی از این سنخ اجتناب‌ناپذیر است. آقای ویلیامز موجب شده توقع ما از قتلِ ایدئال خیلی بالا برود؛ و همین‌طور، خاصه در مورد من، دشواری وظیفه‌ای را که به عهده دارم چندچندان کرده است. او، مثل آیسخولوس و میلتون در شعر، مثل میکل‌آنژ در نقاشی، هنرش را به چکادی رفیع رسانده، و بنا به گفتۀ آقای وردزورث، به تعبیری، «به سلیقه‌ای شکل داده که خودش با آن سنجیده و درک می‌شود». اکنون، وظیفۀ تشریح تاریخ این هنر و بررسی نقادانۀ مبانی آن بر دوش خبرگان این هنر است و نیز بر عهدۀ داورانی به‌کل متفاوت با قضات دادگاه جنایی. هیچکاک در باب قتل به‌عنوان یکی از هنرهای زیبا را خوانده بود و قاتلان معرکه و خوش‌لباسش را بر اساس توصیف دی‌کوئینسی از قاتل معرکه و خوش‌لباس خلق کرده بود. داستایفسکی قتلِ جنایت و مکافات را بر مبنای توصیف دی‌کوئینسی از کوبیدن و کوبیدن و کوبیدن دوباره به در آفرید. هروقت آن عبارت شگفت‌انگیز نابوکف یادم می‌آید –نابوکف عاشق دی‌کوئینسی بود– جایی که در آغازِ لولیتا می‌گوید «وقتی پای قاتلی در میان باشد همیشه باید منتظر نثری پرطمطراق و اغراق‌آمیز هم بود»، به یاد قاتلی می‌افتم که دی‌کوئینسی از آن حرف می‌زند.
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
8 ماه پیش
4بهخوان
این دست جستارهای نشر بیدگل جالب و خواندنی‌اند. یک مفهوم، «قتل»، می‌تواند ابعادی داشته باشد که در نگاه اول به آن‌ها فکر نکنیم. به‌طور مثال، بعد از خواندن این کتاب، دو هفته‌ای می‌شود که به قتل به‌عنوان «یکی از هنرهای زیبا» فکر می‌کنم. این کتاب را اگر خواندید، که حتماً توصیه‌اش می‌کنم، بنشینید و از همین زاویه که جستارهایی با همین عنوان در کتاب هست به قتل نگاه کنید. برایتان جالب خواهد بود. فکر می‌کنید اگر قاتل هنرمند باشد و قتل اثر هنری، مقتول چیست؟ شما طرفدار هنر قتل برای هنر قتل هستید یا هنر قتل برای مردم؟ جستار «در باب به‌درکوبیدن در مکبث» درخشان است؛ به‌شرطی که مکبث را خوانده باشید. «خون‌خواهی» هم ابتدا برایم ناخوشایند به نظر رسید؛ اما تا اندازه‌ای داستان‌وار پیش رفت که دیگر احساس می‌کردم داستان می‌خوانم و جستاری در کار نیست. در نهایت، برای فکرکردن به چیزها از زوایای پنهان یا نیمه‌پنهان، مجموعه‌جستارهای بیدگل کتاب‌های جالبی‌اند.
3 ماه پیش
4بهخوان
"هیچ کس نباید خیال کند  که می تواند مرا با چند کلمه ی خشک و جدی مرعوب سازد و موجب شود "اخلاقیات مذبوحانه" را اتخاذ کنم. " ت. دی کوئنسی دی کوئنسی کیست؟ کسی که بسیااار آدم جالبیه و من خیلی دیر بهش توجه کردم 🥲 با وجودی که توی داستانای ادگار آلن پو چند بار هم به آثارش اشاره شده بود🫠 از باشگاه کارآگاهان و  انجمن قتل شناسی تو انگلیس گرفته تا نقد تو مجله ی بلک وود، از آلن پو تا آگاتا کریستی رو یادم انداخت. البته، سبک کنایی هم بعضی جاها استفاده کرده که اگه قبلا به مقاله های بلک وودی، که آلن پو هم درش مطلب می نوشت، برخورده باشید، این نوع سبک براتون بیگانه نخواهد بود. (مجله ی بلک وود مجله ای بود که برای گوشه و کنایه و تندروی ارزش زیادی قائل میشد و نقدهای ادبی روشنگرانه رو خیلی راحت می پذیرفت ولی در کل عمده ی شهرتش به خاطر چاپ داستان های ترس و وحشت بود). سه نکته قبل از خوندن کتاب درباره دی کوئنسی بسیار مهمه: ۱. اگه برگردیم به ادبیات قرن ۱۷م متوجه میشیم این ادبیات وقتی از "قتلهای وحشیانه"  حرف میزنه، عموما مدافع سرسخت اخلاقیاته، اون هم اخلاقیاتی بسیار سفت و سخت؛  که یعنی دعوت به پرهیزگاری و تقوا در انتهای داستان امری معمول و پذیرفته شده بود که این انسانهای جانیِ قاتل باید  به سزای عملشون برسند و ما از عاقبت اونها درس عبرت بگیریم. توی این فضایی که هر حرف مخالفی که باب طبع جامعه نباشه مطرح بشه، سریعا محکوم میشه،  شخصی مثل دی کوئنسی ظاهر میشه که  کنجکاوی و علاقه ی عجیبی داره به توجه به قتل های ثبت شده ی روزنامه ای و علی الخصوص نقد واکنش جمعی مردم به دنبال اون واقعه هول انگیز. جوری که مقاله ای می نویسه درباره ی قتل به عنوان هنر زیبا! ویژگی برجسته دی کوئنسی که توجه منو جلب کرد این بود که این آدم با طرح انتقاداتی از ارزش‌های مقبول جامعه و زیر سوال بردن فلسفه ی کانت درباره ی زیبایی شناسی (با مقاله ی قتل به عنوان هنر زیبا)، از بدنام کردن خودش توی جامعه ابایی نداشت و اتفاقا به نظر میرسه که داره با سر به درون این خطر ،حرکت خلاف جریان، حرکت می کنه: "دی کوئنسی محدودیت های اخلاقی جامعه را برای خود قائل نبود  و در حالی بقیه ی نویسنده ها از نوشتن در مورد انسانهای پست  و رذل منزجر بودند او به سراغ آنها می رفت. بدنامی را به جان می خرید  و در کمال میل "انسان محترم" را نادیده می گرفت. اخلاق را کنار می زند تا راهی به سوی آزادی زیبایی شناسی  بیابد. " این به چالش کشین اخلاقیات مورد تایید جامعه شدیدا یادآورد عصیان نیچه است که در رابطه با نقد کانت ، فلسفه ی  او رو بزدلانه خطاب می کرد. دومین نکته ی جالب در رابطه با دی کوئنسی  چرخش دید راوی از حکایت کار قاتل به سمت مقتول و توجه زیاد به واکنش قربانی قبل و حین به قتل رسیدن بود. دی کوئنسی با این کار قصد داشت نشون بده ترس و اضطراب قربانی در لحظه ای که پای مرگ و زندگی در میون باشه باعث بروز استعداد های جدیدی در فرد قربانی شده و این نه به علت تفکر منطقی ، که به دلیل غریزه ی بقا و دفاع از از خود ، ناخودآگاه اتفاق می افته. نمونه ی بارزش هم همون حکایت ننوای چاق و چله ی خموده ایه که وقتی با قاتلش مواجه میشه چنان قدرتی برای دفاع از خودش پیدا می کنه که با قدرت قاتل مشت زن حرفه ایش  برابری میکنه. از طرفی هم با زوم کردن روی قربانی تلاش مذبوحانه ی فرد رو برای زنده موندن به تصویر میکشه که همون ریشخند کردنه نقاب اخلاقیات ظاهریه. به همین خاطر هم میگه مقتول هرچی آدم بهتری باشه قتل رضایت بخش تر و هنرمندانه تره. رویکرد نویسنده توی داستان خونخواهی متفاوته و داستان حول محور انتقامجویی می چرخه. راجب مکافات و عاقبت قهرمانی به ظاهر کامل اما در هم شکسته و فاسد ( الگوی بسیار آشنای ادبیات  میانه و اواخر قرن ۱۹)  قهرمانی که خودش رو ماموری برای اجرای عدالت میدونه ولی در انتها مشخص میشه که او هم مانند همونهایی  که می خواد ازشون انتقام بگیره شرور و بی رحمه: " انتقام نوعی لذت جویی است چنان سکر آور که شخص  را به جنون می کشاند چه زمانی که آتش نفرت خود را با انتقام فرو می نشاد ند و کامروا می شود ، چه وقتی که در کار انتقام تماما ناتمام می ماند.." (مقایسه کنید با نگرش نیچه در چنین گفت زرتشت در مورد انتقام ). نکته ی سوم هم اینکه، دی کوئنسی تاثیر بسیار زیادی داشته بر ادبیات معمایی کارآگاهی کلاسیک به خصوص کارآگاه پشت میز نشین که توی داستان‌های متعدد آلن پو و بعدها آثار کانن دویل و کریستی این تاثیر رو به وضوح مشاهده می کنیم. خلاصه اینکه صداقت این فرد در رابطه با احساسات خودش واقعا تحسین برانگیزه. هرچند دی کوینسی رو نویسنده ای محافظه کار می شناسد اما حداقل توی این کتاب شجاعتش در انتقاد از ارزش های پذیرفته ی جامعه ستودنیه.