این کتاب هم نبوغآمیز است و هم کودکانه. تلخ و ممتنع! «سکوت» بازگویی دو سایش همواره است. سه طلبهی جوان و پرشور مسیحی، از طریق دستگاه کلیسایی متوجه میشوند هرچه مبلّغ به ژاپن فرستاده میشود، باز نمیگردد و ناپدید میشود و شمار مسیحیان در ژاپن نیز روز به روز کاهش مییابد. ایمانشان آنها را فرا میخواند وارد این میدان شوند تا هم راز سرنوشت مبلّغان ناپدیدشدهی پیش، یعنی برخی از اساتیدشان، را بگشایند و هم هر اندازه از مردمان ژاپن را که توانستند به ایمان فرا بخوانند. یک سفر دریایی سخت در قرن ۱۷ آغاز میشود. به دل گرداب. دو سایش کم کم خودشان را نشان میدهند.
نخست زبان است. در درازنای کتاب ما کم کم در مییابیم و در پایان یقین میکنیم مردمان ژاپن حتی وقتی مسیحی میشوند باز همهی آموزههای مسیحی را در سایهی تصورات پیش خود میفهمند. آنها مسیحیت را نمیفهمند، بلکه ژاپنیت(!) را با اصطلاحات مسیحی بازگو میکنند. ذهن خود را میخوانند. «سکوت» نشان میدهد زبان چیزی است ژرفتر از ادیان و نمیتوان در زبان دیگری دین ورزید. ژاپنیهای این رمان از ژاپنی بودن خود آواره میشوند اما هرگز به مسیحیت نمیرسند.
سایش دوم «دیگری» است. ضدقهرمان داستان، انسان غریبی است. یکی از وزرای حکومت ژاپن که همهی مبلّغان مسیحی اروپایی را شکار میکند. چگونه؟ مبلّغان را به همراه پیروانشان دستگیر میکند و اگر مبلّغ عیسی(ع) را تکذیب نکند، یکی یکی پیروانش را جلوی چشمش میکشد. خودش را نمیکشد، پیروانش را میکشد. در واقع مبلّغ برای نجات جان پیروانش تنها یک راه دارد، تکذیب عیسی(ع). راه حل وارونه و هوشمندانهای است. اگر خود مبلّغ را بکشد، ایمان پیروانش محکم میشود اما وقتی پیروان را میکشد، هر بار ایمان مبلّغ سستتر میشود. سپس کار به جایی میرسد که خود مبلّغ، عیسی(ع) را تکذیب میکند و همهی پیروانش که به دست او ایمان آورده بودند ناچار میشوند از دینشان برگردند چون مؤمنترینشان از دین برگشته! آنچه در تمام این مدت مبلّغ را آزار میدهد «سکوت» خداست. خدایی که در برابر کشته شدن خالصترین مؤمنانش «سکوت» کرده و هیچ راه حلی پیش پای مبلّغ رنجکشیدهاش نمیگذارد. «سکوت» نشان میدهد چگونه دیانت «ما» میتواند به «دیگری» صدمه بزند. وزیر ژاپنی با بیرحمی هزینهی ایمان مؤمنان را برای «دیگران» به رخ ایشان میکشد. میپرسد شما هزینهی ایمان قلبی خودتان را پذیرفتهاید، اما هزینههایی که ایمان شما برای «دیگران» میآفریند چه؟ آیا ایمان حقیقی میتواند چنین خودخواهانه باشد؟ «سکوت» ما را در دوراهی «ایمان» و «دیگری» قرار میدهد.
9 ماه پیش
سکوت
Chinmoku: Silence
1)
"سکوت" (Silence) داستان بلندی است از نویسندهی ژاپنی؛ "شوساکو اندو" (Endō Shūsaku)؛ که در سال 1966 میلادی نگاشته شده است.
تاکنون سه فیلم سینمایی با اقتباس از این کتاب ساخته شدهاند. اولی در سال 1971 میلادی و توسط کارگردان ژاپنی؛ "ماساهیرو شینودا" (Masahiro Shinoda)؛ و دومی در سال 2016 میلادی و توسط کارگردان صاحبنام آمریکایی، "مارتین اسکورسیزی" (Martin Scorsese).
"ژائو ماریو گریلو" (João Mário Grilo)، کارگردان پرتغالی نیز در سال 1996 میلادی اقتباسی از این کتاب را بهصورت یک فیلم سینمایی با نام "چشمان آسیا" (The Eyes of Asia) به تصویر درآورد.
کتاب "سکوت" در سال ۱۳۹۵ توسط "حمیدرضا رفعتنژاد" ترجمه و به همراه مقدمهی "مارتین اسکورسیزی" بر کتاب، در انتشارات "فرهنگ نشر نو" منتشر شد.
2)
پدر "رودریگوئز" (Rodrigues) یک کشیش پرتغالی کاتولیک است که در قرن هفدهم میلادی بهعنوان مبلغ مسیحی عازم ژاپن شده تا در مورد شایعهی از دین برگشتن استادش؛ پدر "فریرا" (Ferreira)؛ که پیش از او به سرزمین آفتاب تابان اعزامشده، تحقیق کند. او با کشوری مواجه میشود که حکمرانانش کمر به نابودی مسیحیت بستهاند و مسیحیان را به شکل فجیعی شکنجه میکنند و میکشند. پدر "رودریگوئز" دستگیر میشود و هرگونه شکنجهای را تاب میآورد جز یکی. و آن پرسشی درونی است که چرا خداوند در قبال تمام این فجایع و مصیبتها سکوت کرده؟ مگر خدا نمیبیند چه بلایی دارد بر سر مسیحیان ژاپنی و مبلغان اروپایی میآید؟ آیا این سکوت بالاخره شکسته خواهد شد؟
3)
"الهیات منفی (سلبی)" (Apophatic Theology) شاخهای از الهیات مسیحی است که به توصیف امر قدسی از راه آنچه که خدا نیست میپردازد نه آنچه که هست. بهعنوانمثال: "خدا قابل وصف نیست" یا "خداوند قابل تشریح با زبان انسانی نیست" یا "خدا قابلدرک نیست". از مشخصههای این شاخه از الهیات میتوان به تشریح و تأکید بر ناتوانی کلمات در بیان امور شهودی اشاره کرد. در الهیات اسلامی، مشابه با این عنوان، مقولهای در مبحث "توحید صفاتی" وجود دارد به نام "صفات سلبیه".
فضای ذهنی پدر "رودریگوئز" در داستان "سکوت" که بهنوعی برآمده از پرسشهای عمیق و پرتضاد ذهنی خود نویسندهی داستان یعنی "شوساکو اندو" است، مثالهایی قابل استناد از "الهیات منفی" هستند و بهاحتمال بسیار زیاد علت علاقهی وافر "مارتین اسکورسیزی" به این کتاب هم به همین دلیل است. شایان ذکر است که خود "مارتین اسکورسیزی" استاد روایت "الهیات منفی" در فیلمهایش است.
4)
"اسکورسیزی" فقط یک کارگردان نیست. بلکه یک بوکسور سینمایی هم هست. او تابهحال در مبارزات سینمایی طاقتفرسایش نهفقط مخاطبان که کلیسای کاتولیک واتیکان، آکادمی اسکار و درنهایت در نبرد با خویش، خودش را هم ناک اوت کرده است. در بسیاری از ردهبندیهای سینمایی "اسکورسیزی" را بهعنوان بهترین کارگردان زنده و معاصر دنیا پس از جنگ جهانی دوم و یکی از سه کارگردان برتر تاریخ سینما میدانند.
زمانی که او در سال 1988 میلادی فیلمی بر اساس داستان بلند "آخرین وسوسهی مسیح" (The Last Temptation of Christ) اثر "نیکوس کازانتزاکیس" (Nikos Kazantzakis) ساخت، داد تمام آبا کلیسا درآمد و تعداد قابلتوجهی از کشورهای مسیحی و غیرمسیحی اکران فیلمش را تحریم کردند. اما دیری نگذشت که حتی کودکان کوچه و بازار هم روایت "اسکورسیزی" و "کازانتزاکیس" از مسیح را بهتر از خود انجیلها به یاد داشتند.
"اسکورسیزی" دوازده بار نامزد دریافت جایزهی اسکار (Oscar) شد اما جایزه را به او ندادند. درنهایت در سال 2007 میلادی و برای فیلم "رفتگان" (Departed) این جایزه به او تعلق گرفت در شرایطی که عظمت "اسکورسیزی" بسیار از جایزهی "اسکار" فراتر رفته بود و این جایزه بیشتر برای "آکادمی اسکار" اعتبار به ارمغان آورد تا خود "اسکورسیزی". هنگام اهداء جایزه، غولهای سینمای معاصر جهان بر روی سن رفتند تا جایزه را به کارگردانی اهدا کنند که "آکادمی اسکار" را این بار بالاخره بهزانو درآورده بود.
"اسکورسیزی" در سال 2016 میلادی، در مبارزه با خویش، خودش را هم مغلوب کرد و درنهایت کتاب "سکوت" را که ظاهراً بیستوسه سال درگیرش کرده بود، به تصویر درآورد. او این فیلم را چالشبرانگیزترین فیلم عمرش میداند. ظاهراً آنقدر به ساخت این فیلم علاقهمند بوده که برایش پولی هم دریافت نکرده است. "لیام نسون" (Liam Neeson) بازیگر مطرح فیلم "سکوت"، این فیلم را میراث حقیقی "مارتین اسکورسیزی" برشمرده.
با نمایش این دیدگاه داستان کتاب فاش میشود.