کتاب|

عمومی|

ادبیات

پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
1 سال پیش
3بهخوان
از بعد از «سه استاد» به مدرس صادقی امیدوار شده بودم خیلی، احساس می‌کردم مدرس صادقی پژوهشگر داره راه درست‌تری رو می‌ره از مدرس صادقی داستان نویس و چه می‌دونم، مدرس صادقی مصحح/ویراستار. انگار اینجا بیشتر از اون جاهای قبلی بلد شده بود مسئله رو پیدا کنه، سوراخ خالی رو پیدا کنه و از همونجا وارد بشه و یه دردی رو دوا کنه که به فکر بقیه نرسیده بود برن دنبال دواش. همین‌جورها بود که دست گذاشته بود روی شمیم بهار، که این‌همه سال جز افراد قبیله‌ی خودش احدی سراغش نرفته بود انگار، حتی این اواخر که کتاب‌هاش رو بیدگل هم داره چاپ می‌کنه بعد از چند دهه. این یکی که چاپ شه امیدهام صد برابر شد، کاری رو کردم که همیشه سعی می‌کنم جلوی خودم رو بگیرم و نکنم، بالا بردن توقعم از متن قبل از شروع کردنش. مطمئن بودم حالا که دست گذاشته روی صادقی، که همه گفته‌اند درباره‌ش و هیچکس تقریبا حتی نزدیک هم نشده به اونچه که باید گفت (حساب طهماسبیان البته جداست.)، لابد حرف تازه‌ای داره، لابد به ‌عنوان یک اصفهانی بالاخره پیدا کرده چطور و از کجا باید ورود کنه به اصل موضوع، به بهرام صادقی‌ای که بود و نه اونی که همه خواسته‌ن که باشه. بدجوری زد تو ذوقم ولی. ضربه‌ی بدی زد. کتاب رو که باز می‌کنی می‌بینی دو سومش اصلا راجع به بزرگ علویه، که اگر در همون حوزه هم حرف جدیدی داشت بزنه، ایده‌ی تازه‌ای، اثر مغفول‌مونده‌ای، تحلیل بدردبخوری، عیبی نداشت باز. اما نه، همونی که همه مکرر کرده‌ن رو تکرار کرده‌ بود. و بعد، سرآخر رفته سراغ صادقی. ته‌مونده‌ی کارش باشه انگار. و اونجا وضع حتی بدتر می‌شه. نفهمیده، اصلا نفهمیده. درست خونده احتمالا، زیاد خونده و جنگ‌ها رو بررسی کرده و تلاشش رو کرده، درست نفهمیده اما. تلاشی هم نکرده انگار، اصرار داشته ایراد بگیره. احتمالا فکر می‌کرده دید انتقادی یعنی این. که ویژگی‌های صادقی رو، اونچه رو که صادقی رو صادقی کرده و هیچکس دیگه رو صادقی نکرده، عیب و ایراد بدونه و باهاش صادقی رو بکوبه، طوری که انگار از سر غفلت و ناآگاهی‌ش بوده. از جای درستی می‌خواسته متن رو شروع کنه به‌نظر، ایده خیلی بدردبخور و اساسی بود، که بریم سراغ کسی که معاشرت می‌کرد و می‌نوشت و عضو قبیله بود، و کسی که معاشرت نمی‌کرد و می‌نوشت و سعی می‌کرد عضو هیچ قبیله‌ای نباشه. من بودم گلشیری رو می‌ذاشتم در برابر صادقی این‌طوری البته، یا حتی همون گلستان رو، که دل خوشی از اون هم نداشت به نظر مدرس صادقی. ولی اینها مهم نیست اصلا، مهم اینه که اصلا از پس گم نکردن خط این مقایسه و دوگانگی برنیومده، ایده رو خیلی راحت فراموش کرده و خراب. و چیزی که می‌تونست کار تازه‌ای باشه رو تبدیل کرده به متن تکراری غلط‌غلوطی که هست. ناامید کردی ما رو جناب. بسیار.