دربارهی کتاب شب تنهایی ماهانتشارات سخن منتشر کرد:متحیر و ناباور به سمت صدا چرخید. سهند در چند قدمی او ایستاده بود. پلک زد تا اشک هایی که همان لحظه در چشمش حلقه بسته بود، فرو بریزد و او چهره و قامت محبوبش را بهتر تماشا کند. شاید هم گمان می کرد این یک رویاست. رویایی که زود محو و نابود خواهد شد و برای دیدنش نباید فرصت را هر چند کوتاه از دست داد. سهند نزدیک شد و باز هم نزدیک تر. با هر قدمی که برمی داشت، حال نازنین بیشتر دگرگون می شد دستش را گرچه بی رمق اما دراز کرد می خواست بودنش را حس کند رعنا برخاست و بی صدا بیرون رفت. سهند به جای او نشست و نگاه عمیق و طولانی اش را به چشمان سبز نازنین دوخت.پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه