کتاب|

عمومی|

داستان|

ایران

درباره‌ی کتاب بی تو مهتابسجده کردن کار من است، بر شکوفه های گل یاس زنده با آن حس که تو را می خواند زنده باد احساس یاد من خیس است، باران باریده بر یادت خشک نکن خورشید تابان این یاد مهتاب است که ترک گفته آسمان را راحت! گر مرا می جویی، ای خورشید تابان لابه لای شکوفه های گل یاس پی احساسم هستم! نمی دانم کی؟ کجا؟ ریشه ام سوخت، شوقم خاکستر شد طراوتم پژمرده، با غم همبستر شد اما می دانم... برگی که از شاخه جدا شد منتظر بهار نمی ماند!... منتظر می ماند تا باد تن خسته و پژمرده اش را ببرد بر جاده های خالی از رهگذران احساس! ای خورشید تابان ای همسفر باد پاییزی منتظر ماندن از بهر برگشت کار من است تو چرا غم انگیزی؟! من عاشق منتظر ماندن با دیده ی تاریک لب طاقچه ی تنهایی به جاده ی بی رهگذر فردا، به غروب به آسمان تاریکِ بی مهتابم! بی تو مهتاب...
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه