دربارهی کتاب پسری با پیژامه راه راهانتشارات هیرمند منتشر کرد:
«بعضی چیزها نشسته اند و منتظرند تا کشف شوند.بعضی دیگر را هم بهتر است به حال خود رها کرد»
برونوی نه ساله پرسش های زیادی در ذهن دارد.پیشوا کیست؟چرا آن ها را مجبور کرد خانه قشنگشان را در برلین ترک کرده و به جای پرت بروند؟آدم های پیژامه پوش آن طرف سیم های خار دار که هستند؟
بزرگ ترها توضیح قانع کننده ای نمی دهند.بنابراین برونو تصمیم می گیرد به تنهایی دست به اکتشاف بزند و پاسخ سوالاتش را پیدا کند.یک دوست جدید کشف می کند.پسری با تاریخ تولد یکسان با خودش.پسری پیژامه پوش.
اما چرا آن ها هیچ وقت نمی توانند با هم بازی کنند؟
پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
کتاب بیست و چهارم
۳-۸ شهریور ۴۰۲
تو ریویوها خیلی این مطلبو دیدم؛
یکی اینکه داستان کتاب با واقعیت در تضاده و سفارشی نوشته شده. کلا هولوکاست پر از جزئیات ضد و نقیضه. کاری با راست و دروغش من ندارم الان.
یکی دیگه این موضوع که نویسنده تو داستانش بهجای بچه یه سری عقبمانده بهمون تحویل داده بود😂 ۹ سالههایی که عقلشون و قدرت درکشون از محیط اطراف، اندازه یه آدم احمقه. کدوم ۹سالهی کودنی تو یک سال اسم و قیافهی دوستای قدیمیشو فراموش میکنه:/// شاید ۹سالههای جنگجهانی یه تختهشون کم بوده! شاید پسربچههای ۹ساله کلا اینطورین:))) ولی خداروشکر من یکی که ۹سالهی فهمیده و باهوشی بودم.😂
حالا داستان درباره چیه؟
برونو یه پسربچه ۹سالهست که پدرش یکی از فرماندهان نازی و نورچشمی هیتلره، یه روزی مجبور میشن بهخاطر ماموریت پدر، همراه خانواده به یه جای پرت اسبابکشی کنن. خونه جدیدشون خیلی از برلین دوره و حصاری اطراف شون هست که اونا رو از آدمهای دیگهای که پیژامههای راهراه یکشکل پوشیدن، جدا میکنه. اون آدمها کی هستن؟ چرا پشت حصارن؟ چرا همهشون یکشکل لباس پوشیدن؟ آیا بچهای اونجا هست تا با برونو دوست شه؟..
به امتیازم نگاه نکنید نشستم هایهای گریه کردم باهاش. یاد کتاب دوست بازیافته افتادم.
یه فیلم هم داره میرم الان ببینم.
*[فیلمشو دیدم، یه جاهایی خیلی بهتر بود از کتابش. برونوی فیلم ۸ساله بود و خیلی باهوشتر از برونوی کتاب. کمتر نق میزد:) شخصیت مادرش هم خوب از آب دراومده بود. یهودیستیزیش هم واضح و مدلل بود.
در کل مکمل خیلی خوبی برای کتاب بود. بعد خوندن کتاب، حتما ببینیدش]
1 سال پیش
5بهخوان
گویی پا به پای پسرک سفر میکنی ، همراه او غمگین میشوی ، دوستی با شموئیل تو را خوشحال میکند و همزمان نگران میشوی ، این قدرت نویسنده است که تو را به برهوت میبرد و اجازه میدهد زندگی با خانواده یکی از فرماندهان آلمان
نازی را از نزدیک لمس کنی .
چه کسی تعیین میکند کدام طرف حصار سیم خاردار باشی؟
بارانی و چکمه بپوشی یا این که لباس همیشگیات پیژامه ای راهراه باشد؟
4 ماه پیش
2بهخوان
مشخصاً زحمت زیادی برای نوشتنش کشیده شده اما پایانش رو نمیتونستم هضم کنم
1 سال پیش
5بهخوان
آاااااااخ!
چون میدونستم پایانش غافلگیر کنندهست چند تا حدس داشتم براش اما باز غافلگیر شدم... آخ...