کتاب|

عمومی|

داستان|

آمریکا

درباره‌ی کتاب خوب شد که شناختمتهر چند که می دانست،یا باید می دانست که ساعات طولانی تنهایی نه تنها به تمرکز او کمکی نخواهد کرد،بلکه تنها او را برای دقایقی طولانی و بی پایان سرجای خود می نشاند تا با حالتی مسحور و شیفته به درختان بیرون پنجره اتاق مطالعه اش خیره بماند...و همین طور که تاریکی همه جا را فرا می گیرد،انعکاس شبح گونه خود او در قاب پنجره ظاهر شود.ادیت تصور می کرد که چطور ممکن است روح او آرام و آهسته از بدنش خارج شود تا در آنجا به پرواز درآید.
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
کتاب های دیگر جویس کرول اتسمشاهده همه