کتاب|

عمومی|

داستان|

لاتین

درباره‌ی کتاب در ستایش مرگانتشارات مروارید منتشر کرد: «و بعد، انگار كه زمان ایستاده باشد، هیچ اتفاقی نیفتاد. وضع ملكه مادر نه بهتر شد، نه رو به وخامت گذاشت؛ ملكه مادر بین مرگ و زندگی معلق مانده بود و تن نحیفش درست لبه زندگی تكان تكان می‌خورد هر لحظه ممكن بود به آن سمت دیگر برود، لیكن با طنابی باریك به این سمت محكم شده بود، طنابی كه از روی هوسی نامعلوم، مرگ نگهش داشته بود، چرا كه جز مرگ چه كس دیگری می‌توانست طناب را نگه دارد. آن‌روز هم گذشت و آن روز، چنان كه اول قصه گفتیم، هیچ‌كس نمرد.» نویسنده این كتاب برنده جایزه نوبل می‌باشد. «دنیای داستانی ساراماگو دور از افسانه و حكایت نیست؛ همان قلمرو كافكا، گوگل و بورخس» لوس آنجلس تایمز «شاید ساراماگو بزرگ‌ترین نویسنده عصر ما باشد.» شیكاگو تریبون
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
2 سال پیش
4بهخوان
کتاب بسیار جالبی دررابطه با مرگ، همیشه سعی در کشف حوادث بعد از مرگ و کنار آمدن (هرچند زوری) با این حقیقت محض زندگی است. اما در این کتاب نویسنده به مرگ با دیدی متفاوت می‌نگرد که لازمه‌ی وقوع آن را به هزاران دلیل بیان می‌کند
8 ماه پیش
2.5بهخوان
کتاب خوبیه...به نظرم این کتاب میخواد وجهه ی افسرده مرگ(مرگ های در اطراف و جامعه) ، غم انگیز مرگ(مرگ نزدیکان) و ترسناک مرگ(مرگ خود فرد) رو در ذهن خواننده کم رنگ کنه... و اینکه میخواد به خواننده کمک کنه به پذیرش حقیقته مرگ در زندگی خودش... و سعی داره خیلی رک و بدون پرداختن به حاشیه انجام بده... واین کارو اول با بیان مشکل نبوده مرگ در سطح کلان جامعه و بعد در خانواده ها و همچنین شوخی های ظریف با شخص فرشته مرگ انجام میده... درقسمت انتهای کتاب هم میخواد بگه میشه انسان مرگ رو در نزدیک ترین حالت به خودش داشته باشه و شاید دوستشم داشته باشه... وهمچنان به زندگیش ادامه بده... (شخصی)
1 سال پیش
داستان از جایی شروع می‌شود که مرگ سراغ مردم یک سرزمین نمی‌روه و تا مدتی هیچ مرگی اتفاق نمی‌افتد و این مساله با واکنش‌ها تازه‌ای همراه است. ساراماگو خیلی جالب به مسئله مرگ پرداخته و در داستان مردم به جای میرسند که ارزوی مرگ میکنند ... بنظرم جالب بود و اینگه چقدر مرگ‌میتونه اتفاق خوبی باشه برای ما ادما ... دقیقا صادق هدایت خیلی جالب میگه که اگر مرگ نبود همه آرزوش را میکردند و فریادهای ناامیدی به اسمان بلند میشد و به طبیعت نفرین می فرستادند ...
1 سال پیش
2بهخوان
این کتاب برای من سه بخش بود. ☆ یک سوم ابتدایی: یک‌ونیم ستاره شروع قدرتمندی داشت و طرح کلی هم جذاب بود؛ کشوری که در اون، پس از یک روز خاص دیگه هیچ کس نمی‌میره. رفتار مردم، اشکالات فلسفی، اقدامات دولت و کلیسا و مشکلاتی که پس از چنین اتفاقی رخ میده خیلی جالب بازگو شده بودند. یک سوم ابتدایی رو دوست داشتم. ☆یک سوم میانی: نیم ستاره کتاب به شدت افت کرد. بیشتر مکالمات تکرار‌های بیهوده و حوصله سر بر بود. می‌شد کل این قسمت میانی که حدود ۷۰ صفحه‌س رو تو بیست دقیقه بخوانید و هیچ چیزی رو از دست ندید. وقتی میگم تکرار منظورم چنین چیزیه: +می‌خوام با وزیر کشور صحبت کنم -الان نمی‌تونید +اما من باید باهاشون صحبت کنم -گفتم که نمیشه +ولی حتما باید باهاشون حرف بزنم. -امکانش نیست. و به همین شکل حدود دو صفحه ادامه بدید.... ☆ یک سوم پایانی: صفر ستاره واقعا ناامیدم کرد. انتظار از ساراماگو خیلی بیشتر از این حرف‌ها بود. انگار اصلا نمی‌دونست چجوری باید داستان رو تمام کنه. هیچ فکری روی پایان‌بندی نشده بود. کاملا حس می‌کردم که دارم رمان کودک یا حداکثر نوجوان می‌خوانم. آخه نامه‌نگاری مرگ؟ مرگ عاشق می‌شود؟ این داستان عاشقانه‌ی مسخره چی بود اون وسط؟ این چه پایان فیلم هندی‌ای بود؟ چرا جناب ساراماگو؟ چرا این کار رو با من کردی؟ چرا با خودت این کار رو کردی؟
کتاب های دیگر ژوزه ساراماگومشاهده همه