دربارهی کتاب داستان یک شهرداستان به اوضاع و احوال ایران از بعد از کودتای 28 مرداد تا پاک سازی ارتش شاه از افراد حذب توده اشاره دارد و در حقیقت زندگی یکی از دانشجویان دانشکده افسری که عضو حزب توده بوده و اکنون تبعید شده را به تصویر می کشد . از یک سو زندگی و فقر مردم در بندر لنگه و از سوی دیگر خاطرات افسر جوان از مراحل دستگیری اش و رفتار مسئولین با افراد حزبپیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
«بشنو ای ضحاک
و مپوشان چهره با دستان خونآلود
میشناسندت بصد نقش و نشان مردم
میدرخشد زیر برق چکمههای تو
لکههای خون دامنگیر
و به کوه و دشت پیچیدست
نام ننگین تو با هر مرده باد خلق کیفرخواه
و به جا ماندست از خون شهیدان
برسواد سنگفرش راه
نقش یک فریاد
ای ضحاک!
ننگت باد.»
1 سال پیش
5بهخوان
داستان یک شهر داستان یک تبعید است، در این داستان که به نوعی ادامه ی داستان همسایه هاست ما با خالدی منفعل طرف هستیم که بر خلاف همسایه ها از مبارزه او برای آرمان هایش خبری نیست بلکه در رخوت و سکوت در حال گذراندن دوران تبعیدش در بندری گرم که همه چیز در آن به حالت سکون قرار دارد است . ریتم زندگی در این داستان به شدت کند است و با اتفاقات بی تغییر مواجه هستیم رفت و آمد های مداوم به قهوه خانه پشته، قهوه خانه انور مشهدی، نانوایی علی دادی ، سیگار کشیدن ها و نوشیدن های مکرر . ولی قدرت داستان به همین کندی آن است در واقع احمد محمود شما را مجبور می کند پای قصه اش بنشینید و در این اتفاقات مشابه است که تصویر بندر لنگه برای مخاطب شکل میگیرد .
اما تنها نکته منفی که در قصه وجود دارد در فصل هایی است که خالد در حال روایت روزهای حدفاصل لو رفتن افسران تا تبعیدش به بندر لنگه است و آن هم در جایی است که خالد را وقتی به بازداشتگاه های مختلف میبرند او از درز و شکافی که دید به بیرون دارد مثل کتیبه در یا سوراخ کلید شاهد تمام جزئیات است و آنقدر وسعت دید برای او زیاد است که به حالت گافی در قصه به وجود می آید که خواننده از خود سوال می پرسد مگر از یک سوراخ کوچک چقدر زاویه دید می توان داشت که ریز و درشتی اتفاقات و حتی جزئیات صورت تمام افرادی که در آن پادگان ها و بازداشتگاه ها حضور دارند را بتوان به تصویر کشید ، این مسئله آنقدر زیاد در داستان اتفاق می افتد که به قولی به نظر می رسد که خالد نه از سوراخ کلید در، بلکه از برج دیده بانی برای ما همه چیز را روایت می کند.
1 سال پیش
3بهخوان
گفتار اندر معرفی کتاب
داستان یک شهر برای من رمان نبود، یک دفترچهی خاطرات بود. دفترچهی خاطراتی که احمدمحمود از ادامهی زندگی «خالد» شخصیتی که در رمان «همسایهها» خلق کرده بود نوشته است.
داستان بسیار بسیار بسیار و باز هم باید تاکید کنم بسیار ضعیف آغاز شد و تا نیمهی کتاب روندی به شدت کسالتآور، کند و ملالآور داشت اما از نیمهی کتاب به بعد نویسنده تلاش کرد با ساخت چند کاراکتر و پرداختن به آنها و اتصال آنان به شخصیت اصلی کتاب کمی خود را بالا بکشد و در این راه موفق هم بود اما هرچه به یکسوم پایانی کتاب نزدیکتر میشدم داستان کمکم جان میگرفت و به شخصه یکسوم پایانی داستان را پسندیم و احمدمحمود چنان پایانِ بینظیر، باشکوه و غیرقابل توصیفی رقم زد که من گذشت زمان را حس نکردم و با صدای مشتری به زندگی روزمره برگشتم و فهمیدم حدود نیم ساعت گذشته که من به مانیتور خیره شدم و ذهنم هنوز قفل در پایان کتاب است!
توصیفهای احمدمحمود از بندر لنگه بینظیر بود، همانطور که بعد از ابررمان «کلیدر» دلم میخواست به کلیدر سفر کنم، الان شدیدا دلم میخواهد کولهی خود را بردارم و بروم آنجا را ببینم و در هوایش نفسی جانانه بکشم و در غروب آفتاب کنار دریا یک نیم بطری عرق خرما به سلامتی نویسنده بنوشم اما میدانم که قطعا امروز دیگر بندرلنگه آن بندر لنگهای نیست که احمدمحمود توصیفش کرده!
نقلقول نامه
"بدبختی که دیدن نداره"
"همیشه حقیقت یه چیز دیگه هست."
"هر چیز به جای خود نیکوست!"
"چشمم به گچ دیوار میافتد که با ناخن رویش نوشته است: مقاومت، سکوت، انکار"
"مگه یه آدم چقدر تحمل شکنجه داره؟"
"واقعیت اینه که خونها باید ریخته بشه تا این ملت قیام کنه!"
"آدم تا زنده هست باید به فکرش بود!"
کارنامه
برای توصیفهای احمدمحمود از شخصیتها و مکانها یک ستاره، برای فلشبکهای سریع و برگشتش به زمان فعلی در داستان که برای توضیح رخدادهای گذشته بود و من خیلی این تکنیک خوشم آمد یک ستاره و همچنین برای پایان باشکوه داستان که من حدود نیمساعت را با دهان باز به مانیتور خیره شده بودم و با صدای مشتری به زندگی برگشتم یک ستاره دیگر منظور و البته بخاطر شروع بسیار ضعیف داستان یک ستاره، بخاطر روند کند و ملالآور داستان در ادامه تا تقریبا یکسوم پایانیِ داستان یک ستاره از کتاب کسر میکنم و نهایتا سه ستاره برای کتاب منظور میکنم.
دانلود نامه
فایل پیدیاف نسخهی بازنویسی شدهی کتاب را در کانال تلگرام آپلود نمودهام، در صورت نیاز میتوانید آنرا از لینک زیر دانلود نمایید:
https://t.me/reviewsbysoheil/320
نکته: غلطهای نگارشیِ بسیاری در این نسخه وجود دارد و همچنین ناشر این نسخه، مسخرهترین لغات ممکن را سانسور و بجای حروف ستاره گذاشته است اما با توجه به تعداد ستارهها من مشکلی با خواندن کتاب نداشتم.
سی و یکم تیرماه یکهزار و چهارصد
9 ماه پیش
5بهخوان
داستان یک شهر دومین کتاب از این مجموعه است به اندازه همسایه ها پر حادثه و هیجان انگیز نبود ولی برای من جذاب بود ودلم نمی خواست کتاب رو زمین بگذارم البته من نسخه اصلی کتاب رو خواندم