کتاب|

عمومی|

داستان|

انگلیس

پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
3 ماه پیش
3.5بهخوان
«آهنگی عاشقانه که مدت ها به دنبالش می گردی و موقع تموم شدن گاها ناصحیحی؛ با چند بار تکرارِ بخشی از آهنگ، صدای خواننده محو و خاموش می شه و موسیقی در حد چند ثانیه بعدش ادامه پیدا می کنه.» طرز نگاه لارنس طرز نگاه جدیدی نیست. به طور کلی این طرز نگاه از چشم کسی بر می آد که خودش مدت ها اسیر چیزی بوده. به قول خودش:«برده منش مادرزاد». خلاصه داستان؛ در خصوص دختر جوان و شاداب و زیبایی به اسم ایوته که از خاندان کشیشه و متنفره از اخلاقیات دروغین و ریاکارانه افراد نزدیکش. یه جورایی شاید بشه گفت در مکتب حافظ شیرازی حضور دورادور داره این دختر خانم:)) کاملا تصادفی(!) با مردی کولی و چشم سیاه آشنا می شه که «نگاهش پر از تمنای بی پرده بود» و خب دلش می ره با این قطعیتی که در نگاه مرد دیده می شه. قطعیتی صادقانه و بدون تظاهر. از نظرم صداقت به شدت توانایی اینو داره که بر همه چیز و کس غلبه کنه. و خب اینجا هم ایوت(که خودش هم صداقت و بی توجهیش به مصلحت های جامعه انسانی کار دستش می ده) دلش می ره با این چشم ها و رفتار های شاید «طبیعی». مشخصه بارز مرد کولی؛ همون حضور طبیعیشه. بدون اینکه بخواد بی دلیل پر باشه از دورویی ها و لفاظی های نا به جا. برداشتم این بود که از نظر لارنس؛ زمانی یک انسان می تونه موجود مقدسی باشه که احتیاط برده گونه اش رو بذاره کنار و صادق باشه. صادق در هر چیز؛ مثل مرد کولی که تمنای تن ایوت رو توی چشم هاش پنهان نمی کرد و اتفاقا گستاخانه نشونش می داد. شخصیت ها خمیره های نیمه داشتن. مثل بادوم های نارس‌ که از بیرون پوسته خوبی دارن؛ اما مغزشون چغر و تلخه. البته این شاید جزء امضای شخصی لارنس باشه که ممکنه باعث شه این نقد رو بشه تغییر داد. پایان داستان لوس و کلیشه ای به حساب می اومد. هرچند شاید کلا زندگی همین شکلیه و من یا امثال من توقع بیخودی داریم ازش. البته شایدم چون خیلی یه دفعه ای تموم شد باهاش حال نکردم. انگار لارنس دیگه حال نداشته بیشتر وایسه رو این نوشته و می خواسته زودتر بعدی رو شروع کنه:) جنسیت مسئله عمیق و خیلی حساسی نبود در این کتاب. شاید البته می شد حدس زد که نوشته یک زن نیست این کتاب و جالبش می کرد شخصیت اول بودن ایوت که یه دختر جوونه در کتاب مردی میانسال. دوست داشتم بیشتر بنویسم از اینکه چرا این طرز فکر می تونه زیبا باشه و بفهمی نفهمی همه آدما از این طرز فکر بدشون نمی آد. اما نه حالش هست و نه جاش:) خلاصه که با آقای لارنس حالی کردم و دوست دارم بیشتر بخونم ازش. عزت زیاد.
0 سال پیش
3بهخوان
"وقتی همسر کشیش با مردی جوان و بی‌پول فرار کرد، افتضاحی برپا شد که نگو و نپرس." دی. اچ. لارنس نوول باکره و کولی را با این جمله آغاز کرده است. جمله‌ای که شروع یک طوفان و تغییر را در زندگی کشیش به خواننده اعلام می‌کند. این اتفاق سرآغاز ماجراهایی است که در این کتاب با آن همراه می‌شویم. باکره و کولی با عنوان اصلی The Virgin and The Gipsy برای اولین بار در سال 1930 پس از مرگ لارنس منتشر شد و گفته می‌شود طرحی ناتمام از یک رمان است که او فرصت ویراستاری و نوشتن آن را نداشته است. این نویسنده‌ی انگلیسی با زبان منحصر به فرد خود اخلاق و عشق را به زیبایی با هم می‌تند و خواننده را به فکر فرو می‌برد. باکره و کولی داستان زندگی یک کشیش محلی است که به همراه دو دختر خود، به نام‌های ایوت و لوسیل، مادربانو، خواهر و برادرش در یک کلبه سنگی زندگی می‌کند. ایوت در این کتاب به عنوان شخصیت اصلی ظاهر می‌شود و در تلاش است تا محدودیت‌های خانوادگی خود را از بین ببرد و چهره واقعی عشق را پیدا کند. ایوت در گردشی معمولی با مردی کولی آشنا می‌شود. این آشنایی جلوه‌ای نو به زندگی این دختر جوان می‌بخشد. لارنس با استفاده از فضای روستایی و ساده در کتاب‌های خود، طبیعت و غریزه انسان را به تصویر می‌کشد. در کل کتاب جالبیهو من از خوندنش لذت بردم. از فضای روستایی کتاب های لارنس واقعا خوشم میاد و اینکه اخلاق و عشق رو روبروی هم قرار میده
1 ماه پیش
4بهخوان
یک داستان بلند خوشخوان و روان بود که من آن را نسبت به کتاب " روباه " که قبلا از همین نویسنده خوانده بودم ، بیشتر دوست داشتم . در فصل اول با شخصیت ها و جزئیات شون آشنا میشویم . در فصل دوم با احساسات و افکار شخصیت اصلی و خواهرش . و از فصل سوم ، بُعد داستانی کتاب بیشتر میشود. شخصیت پردازی و تصویرسازی عالی بود ، خیلی خوب به جزئیات پرداخته بود و به موضوع اصلی که عشق غیر جسمانی و عشق پاک و معصوم بود خیلی زیبا پرداخته شده بود . نکته ی مثبت دیگری که داشت ،این بود که مقدمه نداشت و بعد از اتمام داستان ، توضیحاتی در مورد نویسنده و خود داستان داده شده بود که ارتباط میان داستان و زندگی شخصی نویسنده را روشن می‌کرد. این کتاب من را ترغیب کرد که به سراغ رمان های نویسنده بروم و آنها را هم بخوانم .