کتاب|

عمومی|

داستان

درباره‌ی کتاب ملت عشق (جیبی)انتشارات پارسینه منتشر کرد: در سال 1244، مولانا با شمس تبریزی آشنا شد- درویشی خانه به دوش که روش زندگی غیر متعارفی داشت و بیانیه­های بدعت گذارانه­ای را از خود ارائه می­داد. این آشنایی مقدمه­ای بود بر یک رابطه­ی دوستانه­ی محکم و منحصر به فردی که در قرون بعد صوفی آن را به رسیدن دو اقیانوس به یکدیگر تشبیه کردند. مولانا پس از آشنایی با این یار و همنشین شگرف، از یک شخصیت روحانی معمولی به یک شاعر عارف پر شور تبدیل شد که هوادار عشق و بانی رقص سماع بود که در آن درویش­ها فارغ از تمام قواعد متعارف بدن خود را می­چرخاندند. در عصر تعصبات و تضادهای ریشه­دار، مولانا به معنویت جهان شمولی باور داشت که درهای خود را بر روی مردمانی با پیشینه­های گوناگون می­گشاید. جلال­الدین بلخی حامل جهادی درون محور بود که در آن هدف اصلی مبارزه فرد علیه منیت- یا همان نفس- و سرانجام فائق آمدن برآن بود. با این وجود، همه از این عقاید استقبال نمی­کردند، درست همان­طور که همگان دریچه­ی قلب خود را بر روی عشق نمی­گشودند. پیوند مستحکم معنوی میان شمس و مولانا آماج شایعه، افترا و هجمه­ی دیگران قرار گرفت. به آن­ها رشک می­ورزیدند. بهتان می­زدند و در نهایت نزدیک­ترین یارانشان به آن­ها خیانت کردند. سه سال پس از این آشنایی، به طرزی غم­انگیز آن­ها را از هم جدا کردند. ما ماجرا به همین­جا ختم نمی­شود. در حقیقت، برای این ماجرا هرگز پایانی وجود نداشت، با گذشت تقریبا هشتصد سال، ارواح شمس و مولانا هنوز زنده­اند و جایی در میان ما می­چرخند و دور می­زنند... .
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
کتاب های دیگر الیف شافاکمشاهده همه