دربارهی کتاب شاهکارهای 5 میلی متری (1)(اعترافات مردی چنان دیوانه)(جیبی)انتشارات افق منتشر کرد:
با اتوبوس به بخش خیریهی بیمارستان میرفتم و همانطوری هم برمیگشتم. بچههای توی اتوبوس به من خیره میشدند و از مادرهاشان میپرسیدند: «اون آقاهه چشه؟ مامان، چه بلایی سر صورت اون آقاهه اومده؟» و مادرشان هم ساکتشان میکرد، هیشششش! آن هیشششش از هر توهینی بدتر بود!
چارلز بوکوفسکی (1920-1994) بیش از چهل و پنج عنوان کتاب شعر، رمان و مجموعه داستان به چاپ رساند. او از معروفترین نویسندگان و شاعران معاصر آمریکاست و به گفتهی بسیاری، تاثیرگذارترین و اقتدارشدهترین آنها. در سال 1986 مجلهی تایم بوکوفسکی را مرشد فرودستان نامید.
پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
این کتاب را خواندم تا از بوکوفسکیِ دیوانه بیشتر بدانم!
مردی که از او به عنوان پدرخواندهی جنبش "رئالیسم کثیف" در آمریکا یاد میشود.
بی سر و ته، پوچ، عصبی، تنها،مطرود، ناسازگار، الکلی، غمارباز، بیکار، بیعار،...
اصلا هرچه صفت ضد اجتماع و امید هست در آثار این آدم جمع شده؛ اما یک جورِ خودمانی و روراست از تنبلی و تنپروری و بیهدفیاش نوشته که تعجب نمیکنم باز کشانکشان سراغش بروم.
4 ماه پیش
3بهخوان
بوکوفسکیِ پرت و پلا نویسِ فحاشِ عصبی! میدانم این کسی است که قرار است ازش خوشم بیاید...
اما درباره کتاب:
جنسِ رنج این آمریکایی ها را دوست ندارم. از نظر من رنجشان واقعی نیست. رنجشان از رنج نیست. رنجشان از پوچی ناشی از خوشی بیش از حد است. وقتی یکی از ما بچه ها توی خانه ناز میکرد، بابا میگفت "خوشی زده زیر دلتون" من هم درباره رنج این ها همین فکر را میکنم: خوشی دلشان را زده!
داستان را میشود اینطور خلاصه کرد: زشت بودم، کسی دوستم نداشت، کار کردن سخت بود، پس فقط نوشیدم و نوشیدم و مست کردم و هرجاهم پول کم آوردم، حقه زدم یا دزدیدم! پس لعنت به دنیا! و لعنت به آدم ها!
علی صفایی حائری میگفت "تمامی زندگی ها و تمام آدم ها، از زن و مرد و محروم و بهرهمند، با رنج هایی همراه هستند. داشتن و نداشتن، هر دو رنج است. داشتن، غصهی جدایی دارد و نداشتن، تلخی محرومیت و زخم تحقیر و سرشاری و کامروایی هم، رنج پوچی را دارد و درد بیدردی؛ که دل آدم، از دنیا بزرگتر است."
خیال میکنم رنج این ها هم رنج پوچی باشد و درد بیدردی!
نمیتوانم بگویم رنجشان رنج نیست. ولی نمیتوانم هم قبول کنم رنج حیوانیِ توی این داستان بوکوفسکی و بیگانه کامو و امثالهم با شدیدترین و عمیق ترین رنج های انسانیِ داستان های داستایوفسکی یکی است.
قبول دارم هر دو رنج است. ولی جنس رنجشان را دوست ندارم!
پی نوشت: میدانم بیگانه جزء ادبیات فرانسه است. ولی به نظر من فضایش بیشتر شبیه این آمریکایی هاست.
2 سال پیش
4بهخوان
از پریشون نویسی بوکوفسکی خوشم میاد از رئالیست بودنش
7 ماه پیش
2بهخوان
نمیدانم چرا این کتابهای پنج میلیمتری اینقدر برایم گنگ هستند!