کتاب|

عمومی|

داستان|

آمریکا

درباره‌ی کتاب The Grapes of WrathThe Pulitzer Prize-winning epic of the Great Depression, a book that galvanized—and sometimes outraged—millions of readers. First published in 1939, Steinbeck’s Pulitzer Prize-winning epic of the Great Depression chronicles the Dust Bowl migration of the 1930s and tells the story of one Oklahoma farm family, the Joads-driven from their homestead and forced to travel west to the promised land of California. Out of their trials and their repeated collisions against the hard realities of an America divided into Haves and Have-Nots evolves a drama that is intensely human yet majestic in its scale and moral vision, elemental yet plainspoken, tragic but ultimately stirring in its human dignity. A portrait of the conflict between the powerful and the powerless, of one man’s fierce reaction to injustice, and of one woman’s stoical strength, the novel captures the horrors of the Great Depression and probes into the very nature of equality and justice in America. The Grapes of Wrath summed up its era in the way that Uncle Tom’s Cabin summed up the years of slavery before the Civil War. Sensitive to fascist and communist criticism, Steinbeck insisted that “The Battle Hymn of the Republic” be printed in its entirety in the first edition of the book—which takes its title from the first verse: “He is trampling out the vintage where the grapes of wrath are stored.” At once a naturalistic epic, captivity narrative, road novel, and transcendental gospel, Steinbeck’s powerful landmark novel is perhaps the most American of American Classics.
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
2 سال پیش
4بهخوان
ای کاش ؛ ای کاش ، آدمی وطنش را همچون بنفشه ها می‌توانست همراه خویشتن بِبَرَد هر جا که خواست ...؛ در روشنای باران! در آفتاب پاک ... خوشه های خشم در باب ترک خانه و همه آنچه متعلق به گذشته و آینده توست ، غریبه ای در میان هم زبان ها و سختی های مهاجرت
2 سال پیش
5بهخوان
خوشه‌های خشم | جان استین بک + جان فورد . در سه ماه گذشته کتاب صوتی خوشه‌های خشم را در مسیر رفت‌وآمدم به محل کار گوش میدادم، در مترو و بی‌آرتی. کتابی بود به غایت تلخ با تصاویری عمیق و روایتی ساده و سرراست. همه آنچه از یک داستان امریکایی انتظار می‌رود. با این همه گوش دادنش دلخواه بود. . النهایه دو روز پیش تمام شد و دلم خواست اقتباس جان فورد از این کتاب را هم ببینم. فیلمی متعلق به ۱۹۴۰ میلادی یا همان ۱۳۱۸ خودمان! چه انتظاری می‌شد داشت؟ من هم منتظر یک فیلم کسل‌کننده بودم ولی با یک شاهکار مواجه شدم! تصاویری هنرمندانه و روایتی به خوبی خود داستان و در بعضی مواقع حتی بهتر!
2 سال پیش
4بهخوان
مدتی پیش داستان کوتاهی از احمد محمود خواندم با مضمون ظلم ارباب به رعیت. این¬بار نه از نوع حق¬خوری یا کار زیاد و دستمزد کم. بلکه یک ظلمِ ناگزیر. تراکتور قرار است جای آدم¬ها را بگیرد و حالا کشاورزانی که فقط شخم زدن زمین را بلدند و بذر پاشیدن و جمع¬آوری محصول را با ورود تراکتور بیکار می¬شوند. هیچ اعتراضی وارد نیست. سرعت بیشتر و هزینه¬ئ کمتر برای ارباب به صرفه¬تر است. اما سرنوشت کشاورزان برای هیچ¬کس مهم نیست. کشاورزی که همه¬ئ عمر و جوانی¬اش را بر سر زمین ارباب گذاشته و حالا باید کوله¬بار ببندد و آواره شود. اعتراض هم مساوی است با شلاق و شکنجه یا حتی مرگ. چند وقت بعد از خواندن این داستان کتاب «خوشه¬های خشم» اثر «جان اشتاین بک» را با ترجمه¬ئ خوب «شاهرخ مسکوب» از انتشارت «امیرکبیر» خواندم. داستان کتاب داستان خرده¬مالکانی است که به بانک مقروض بودند و موفق به پرداخت بدهی خود نشدند. حالا بانک مالک همه¬ئ این زمین¬ها شده است و ترجیح می¬دهد خانه¬ها را ویران کرده و زمین¬ها را یکپارچه کند. سپس این زمین¬های یک¬پارچه را به دست تراکتور بسپارد. خرده مالکانی که حالا آواره شده¬اند باید به سمت غرب حرکت کنند شاید آنجا شغلی دست و پا کنند. داستان با محوریت خانواده¬ای به نام خانواده جاد پیش می¬رود و نویسنده یک فصل در میان اوضاع جامعه را به علاوه¬ئ خرده¬داستان¬های مرتبط با همین کوچ اجباری روایت می¬کند. دو داستان در دو قاره¬ئ مختلف با این همه شباهت. گویا آسمان همیشه یک رنگ است. چه در ایالت اوکلاهاما و چه در یکی از روستاهای دور افتاده¬ئ ایران. رعیت¬ها و خرده-مالکان زیر لگدهای مالکان بزرگ له می¬شوند. مالکانی که گویا خودشان را خدایی قدرتمند می¬دانند که سرنوشت رعایای¬شان فقط به دست آنها رقم می¬خورد. احتمالاً همه¬ئ ما بعد از خواندن این داستان و داستان-های مشابه از ارباب¬ها متنفر می¬شویم و با رعیت¬های بینوا همذات¬پنداری می¬کنیم و برایشان دل می¬سوزانیم. قطعاً همه¬ئ ما به ظلم و ظالم لعنت می¬فرستیم. آیا کسی هست که به آن سمت ماجرا توجه کند؟ دنیا خواه-ناخواه به سمت صنعتی شدن پیش می¬رود و در هر دوره عده¬ای فدا می¬شوند. نمونه¬ئ نزدیک و عینی¬اش هم همین یک سال اخیر و ماجرای دردناک کرونا. در این یک سال عده¬ئ زیادی شغل¬هایشان را از دست دادند و عده¬ای سازوکار شغل¬شان را عوض کردند. نمونه¬ئ مشخص برای ما کتاب¬خوان¬ها، فروشگاه¬های اینترنتی کتاب بودند. آیا بعد از عادی شدن شرایط حاضریم به خاطر تعطیل نشدن کتاب¬فروشی¬ها به همان شیوه¬ئ قدیم کتاب بخریم یا همچنان خرید اینترنتی را ترجیح می¬دهیم؟ یا در همان شرایط عادی و طبیعی اگر در مسند مدیریت نشسته¬ایم چقدر حاضریم شرایط زیردستان¬مان را درک کنیم. حقوق کم، نداشتن بیمه، نداشتن حق مرخصی آیا نشانه¬های بارز ظلم ارباب رعیتی نیست؟ ماشین¬لباس¬شویی¬هایی که جای زنان رخت¬شور را گرفتند یا شرکت¬های قالیشویی که قالی¬شوهای خیابانی را بیکار کردند. خوشه¬های خشم داستان زندگی همین آدم-هاست. آدم¬هایی که از سرزمین¬شان آواره شدند و به نیت آسمانی آبی¬تر کوچ کردند اما آسمان آن سرزمین هم خاکستری بود. حالا هم آواره بودند و هم بیکار. به علاوه¬ئ اینکه مورد نفرت بومی¬های منطقه هم بودند. چون مهاجران آدم¬های کثیف و بیماری بودند که گاه متوصل به خشونت هم می¬شدند. و هجومشان برای کار دستمزد آنها را هم پائین می¬برد یا آنها را بیکار می¬کرد. مخاطب این کتاب احتمالاً باز هم با مهاجران همذات-پنداری می¬کند و از بومیان منطقه متنفر می¬شود. اما اگر خودمان را جای بومیان یک منطقه بگذاریم آیا ما رفتاری مناسب¬تر خواهیم داشت؟ آیا رفتار نژادپرستانه¬ئ ما با افغان¬ها مشابه همان رفتار بومیان نیست؟ نویسنده در خوشه¬های خشم با سبک واقع¬گرایانه اوضاع زمانه و اجتماع را عریان و بی¬پیرایه به مخاطب ارائه کرده است. نویسنده شخصیت¬ها رایکی¬یکی وارد صحنه می¬کند و بعد از ورود شخصیت به صحنه او را کامل با همه¬ئ خصوصیات ظاهری و باطنی توصیف می¬کند. « پیرمرد لاغر و چابکی بود و لباسی ژنده به تن داشت. به دقت و احتیاط با پای راستش که می¬لنگید قدم¬های کوتاهی برمی¬داشت. توی راه تکمه¬های شلوارش را می-انداخت، دست¬های پیرش به زحمت تکمه¬ها را می¬بست، زیرا تکمه بالایی را در سوراخ جاتکمه دومی انداخته بود و این، نظم همه تکمه¬ها را به هم می¬زد، شلوار سیاه و پروصله¬ای پوشیده بود و پیراهن آبی و پاره¬پاره¬ای که از بالا تا پائین باز بود و...» توجه به جزئیات و توصیفات دقیق شخصیت¬ها و مکان¬ها و موقعیت¬ها، هویتی تصویری به کتاب بخشیده و به قابل لمس شدن پدیده¬ها کمک زیادی کرده است. نویسنده یا راوی تا زمانی که شخصیتی در داستان حضور دارد او را رها نمی¬کند. تصویر شخصیت¬ها به اندازه¬ای پررنگ است که حتی بعد از خروج از صحنه¬ئ داستان در ذهن مخاطب باقی می¬مانند و مخاطب ادامه¬ئ سرنوشت او را در ذهن خود می-سازد. سالیان سال است که اتقلاب صنعتی به وقوع پیوسته و ماشین¬ها در بسیاری از موارد جای انسان¬ها را گرفته¬اند و شاید به نظر برسد که سوژه¬ئ این داستان کهنه و قدیمی شده است. اما اگر با دقت به محیط اطرافمان دقت کنیم می¬بینیم داستان این کتاب در همه¬ئ دوران¬ها خواندنی است. چون تا بوده ظلم ارباب به رعیت بوده و خواهد بود. فقط شکل آن عوض می¬شود. و دنیا ناگزیر به سمت پیشرفته¬تر شدن پیش می¬رود. شاید بهتر باشد به راه¬کارهای هماهنگی با این پدیده فکر کنیم پیش از آنکه حذف شویم.
2 سال پیش
5بهخوان
خوشه های خشم، اثر پرآوازه جان اشتاین بک، نویسنده اهل امریکای جنوبی که جایزه نوبل ادبیات را نیز از آن خود کرده است، داستان خوشه‌هایی است که نظام سرمایه داری، خود با دست خود میکارد. این خوشه‌ها، از خشم رشد میکنند و بعد، سرمایه داری سعی میکند ان هارا قطع کند و برای همیشه نابود سازد. این داستانِ طبقه ی مهاجریست که به وسیله ی نظام سرمایه داری ساخته شده است. با این حال، نظام سرمایه داری بر روی آن اسم دزد ، خلافکار ، اوکیی های نکبت و تنفر انگیز گذاشته است. سپس به بهانه ی نیروی سرخ بودن ان ها را کشته یا به زندان میاندازد. شما در جریان داستان این کتاب، با خانواده‌ی گرمِ مزرعه داری که مزرعه‌شان را از دست داده اند و مجبور به مهاجرت به کالیفرنیا هستند همراه می‌شوید و این همراهی چنان زنده است که وقتی کتاب را برای دقایقی استراحت کنار میگذارید عذاب وجدان میگیرید که با متوقف شدنِ خواندنِ شما ، این خانواده وسط بیابان در شرایط سختی متوقف شده اند و شما باید با بیشتر خواندن آنهارا نجات دهید، آنهارا به شهری برسانید ، به اب یا به زمین آرام برسانید . می‌توان به خواننده کتاب اطمینان داد که صفحه پایانی کتاب شما را متاثر خواهد ساخت. زیرا از ابتدای خوانش این کتاب توقع چنین پایانِ عجیب و نمادینی را نخواهید داشت ، تنها در یک پاراگرافِ اخر این کتاب چنان شوکی به مخاطب وارد می‌شود که نفس مخاطب را بند می‌اورد. طوری که مخاطب با خود می‌گوید: ۸۱۵ صفحه خواندم تا به همین یک پاراگراف برسم و از آن لذت ببرم. ۸۱۵ صفحه بخوانید تا لذتِ یک پاراگرافِ آخر کتاب را ببرید....! این لذت، از جنس لذت عجیبی است که آمیخته به غم و ناامیدی شده است، با این حال باید ببینید توسعه‌ی آمریکایی با چه هزینه‌هایی برپا شده است. این کتاب را با ترجمه ی شاهرخ مسکوب و نشر امیر کبیر پیشنهاد میکنم.
کتاب های دیگر جان اشتاین بکمشاهده همه