دربارهی کتاب ویکنت دو نیم شده (برج و هوپا)انتشارات هوپا منتشر کرد:ویکُنت راهی میدان نبرد میشود و با شلیک یک توپ دونیم میشود، البته زنده میماند! حالا دو ویکنت از میدان جنگ به خانه برگشتهاند؛ نیمهی چپ سراسر شرّ و پلیدی و نیمهی راست همه نیکی و خیرخواهی است. نیمهی شر در قصر ساکن است و نیمهی خیر در مزرعه شب و روز کار میکند، اما ماجرا به همینجا ختم نمیشود. این دو نیمه همشهریها را هم به دردسر انداختهاند و مردم نمیدانند با این دو شقه چه کنند. درست وقتی که پای عشق به میان میآید این دو نیمه رودرروی هم قرار میگیرند و رقابتی سخت درمیگیرد... رویارویی خیر و شر با چاشنی طنز در این داستان شاهکار ایتالو کالوینو نویسندهی بزرگ ایتالیایی است. پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
به نام او
یادداشتی از من در وبگاهِ «الف کتاب»:
نه حقِ حقم نه ناحق، نه بدم نه خوبِ مطلق
سیه و سپیدم: ابلق، که به نیک و بد عجینم
حسین منزوی
«ویکنت دونیمشده» اولین رمان از سهگانه «نیاکان ما» نوشته ایتالو کالوینو نویسنده شهیر ایتالیایی است. کالوینو در سال ۱۹۵۲ این رمان را نوشت و در کمتر از یک دهه با نوشتن و انتشار «بارُن درختنشین» و «شوالیه ناموجود» این سهگانه را کامل کرد. کالوینو در این سه رمان سه شخصیت از ردههای پایین اشراف اروپایی یعنی ویکنت، بارن و شوالیه را محور قرار داده و آنها را در موقعیتی عجیب و تا حدودی کمیک قرار می دهد و به خلق آثاری فانتزی دست میزند. «ویکنت دونیمشده» داستان ویکنتی است که در قرن هفدهم در جریان جنگ از وسط به دو نیم تقسیم می شود و داستان شرح زندگی دو نیمه اوست، در «بارن درختنشین» نوجوانی از خانواده اشراف یک روز تصمیم میگیرد بر روی درختها زندگی کند و دیگر پایش را بر روی زمین نگذارد و در طول داستان از همان موضع است که با اتفاقات مهم تاریخی نظیر انقلاب فرانسه روبرو میشود، «شوالیه ناموجود» هم داستان شوالیهای است که در واقع وجود ندارد، به این صورت که یک زره و کلاهخود خالی در زمان شارلمانی –امپراتور بزرگ قرن هشتم میلادی- در ارتش خدمت میکند و موجب فتوحاتی نیز میشود.
و حالا مختصری درباره «ویکنت دونیمشده»؛ همانطور که پیشتر اشاره شد ویکنتی با نام مداردو در جنگ با ترکها و بر اثر شلیک توپ به دو نیمه چپ و راست تقسیم میشود. یک نیمه بد و یک نیمه خوب. رمان داستان زندگی این دو نیمه در آبادیی است که ویکنت پیشتر هم در آن زندگی میکرده و مواجهه او یا بهتر است بگوییم دو نیمهاش با مردم است. در واقع ویکنت وجه خوب مطلق و بد مطلق مردمان آن آبادی و در نگاه کلیتر جهان را آینگی میکند و جالب آنکه در ادامه رمان متوجه میشویم که مردم همانطور که از بد مطلق گریزانند از خوبی محض نیز دل خوشی ندارند و نمیتوانند با آن کنار بیایند.
کالوینو داستانی تکراری را روایت میکند مضمونی که از گذشتههای دور تا به امروز ذهن بسیاری از نویسندهها و متفکران را به خود مشغول کرده است، مثلاً نظامی در منظومه «هفتپیکر» داستان دو جوان به نام خیر و شر را روایت میکند که در بیابانی خشک واقعهای بین آنها رخ میدهد. این داستان مجالی است که نظامی در آن به صورتی نمادین به تقابل خیر و شر بپردازد؛ داستان با این ابیات آغاز میشود:
گفت: «وقتی ز شهر خود دو جوان
سوی شهری دگر شدند روان
هریکی در جوال گوشه خویش
کرده ترتیب راه توشه خویش
نام این خیر و نام آن شر بود
فعل هریک به نام درخور بود...
یا از نویسندگان غربی دنیای مدرن رابرت لوئیس استیونسون در رمان مشهورش «ماجرای عجیب دکتر جکیل و آقای هاید» به همین شکلِ نمادین به تقابل خیر و شر و آن هم خیر و شری که توأمان در وجود آدمیست پرداخته است. ولی آنچه رمان کالوینو را متمایز میکند طنز بیبدیل و در عینحال گزنده اوست، که در سایر آثارش که در سالهای پس از نگارش این کتاب آنها را نوشته است به کمال میرسد.
تا به امروز از این اثر سه ترجمه به فارسی منتشر شده است، یکی با عنوان «ویکنت شقهشده» (که البته ترجمه عنوان چندان دقیق نیست؛ چرا که ویکنت در داستان دقیقا به دو نیم تقسیم می شود) به قلم بهمن محصص در دهه پنجاه شمسی، دیگری در سالهای اخیر با عنوان «ویکنت دونیمشده» به قلم پرویز شهدی، که به احتمال زیاد از متن فرانسه برگردان شده است، و دیگری تازهترین ترجمه با همان عنوانی که در یادداشت آمده به قلم غلامرضا امامی مترجم نامآشنا که آثار زیادی را از ایتالیایی و عربی به فارسی ترجمه کرده است. در این بین ترجمه امامی بهنظر روانتر و خواندنیتر میآید و با ظاهری آراسته توسط نشر هوپا و برج منتشر شده است. امتیاز دیگر این نسخه این است که نقاشیهای امانوئل لوتزاتی تصویرگر مشهور ایتالیایی را هم در خود دارد، در ادامه بخشی از رمان را با شما به اشتراک میگذارم:
نیمهی خوب مداردو گفت: « آه پامهلا! نصفشدن این خوبی را دارد که آدم درمییابد در هر انسانی و هر چیزی، درد ناقص بودن و ناکاملی چه اندازه است. وقتی که کامل بودم، این موضوع را درک نمیکردم. گنگ و گیج از میان دردها و رنجهایی که همهجا وجود داشت میگذشتم، بیآنکه چیزی بفهمم یا در آنها شریک شوم. دردها و رنجهایی که آدم کامل از تصورشان هم ناتوان است. پامهلا! فقط من نصفه نیستم. تو هم نصفه هستی، بقیه هم نصفهاند. حالا من حس همبستگی و برادرانهای دارم، حسی که وقتی کامل بودم، نمیفهمیدمش. حالا این حس من مرا با همهی کمبودها و نقصهای جهان پیوند میدهد. پامهلا! اگر با من بیایی، تو هم یاد میگیری که از رنج دیگران، رنج ببری و با درمان درد دیگران خودت را هم تسکین دهی و مداوا کنی.»
2 سال پیش
4بهخوان
ویکنت دو نیم شده همان داستان همیشگی تقابل خیر و شر است ، اما اینبار در لباسی نو . کالوینو که همچون برخی از نویسندگان آمریکای لاتین فضای داستان هایش رنگ و بویی جادویی دارند ، در این کتاب که اولین اثر از سه گانه نیاکان ما را تشکیل میدهد به روایت داستان شخصی به نام «ویکنت مداردو دی ترالبا» میپردازد که در جنگ با عثمانی ها جلوی توپ جنگی قرار میگیرد و پس از اصابت گلوله ی توپ، از وسط دو نیم میشود . نیمه ی راست به سرعت پیدا شده و تحت درمان قرار میگیرد و پس از مداوای کامل به دیارش بازمیگردد، اما از نیمه ی چپ خبری نیست. نیمه ی راست حالا در فضایی جادویی که از مولفه های رئالیستی خالی نیست در شهر (یا روستا) خود به شرارت شهره میگردد . او که گویی ریشه ی عطوفت و عشق در وجودش خشکیده، هر جاندار و بی جانی را دربرابر خود میبیند از وسط شقه میکند و غیر از این در مواجهه با اهالی شهر ، همواره آنها را فریب داده و بدترین کارها را در حقشان مرتکب میشود . این شرارت ها کوچک و بزرگ و آشنا و غیر آشنا نمیشناسد ، حتی راوی داستان که خواهرزاده ویکنت است نیز از این اعمال در امان نیست .
داستان اما جایی جالب میشود که سر و کله ی نیمه ی چپ ویکنت در شهر پیدا می شود و این تقابل قدیمی ، اینبار در فضایی جادویی با درون مایه ای طنز شکل میگیرد .
داستان را بیش از این لو نخواهم داد و چشیدن شیرینی مابقی ماجرا را به عهده مخاطب میگذارم اما در پایان ذکر چند نکته ضروری است :
کالوینو قلمی ساده و سرراست دارد اما در عین سادگی، نیش و کنایه هایش را در لفافه به موضوع مورد انتقادش وارد میکند
مهم ترین مولفه آثار رئالیسم جادویی، واقعی جلوه دادن اتفاقات خارق عادت توسط نویسنده است ، به طوری که نه تنها شخصیت های داستان از مواجهه با آنها تعجب نکنند، بلکه مخاطب نیز حس خیالی و غیر واقعی بودن نسبت به عالم داستان نداشته باشد .
هنرمندی کالوینو در روایت داستان، آنهم در بزنگاههای جادویی اثر بر کسی پوشیده نیست .
اثر خالی از اشکال نیست و پایان بندی آن نیز چندان چنگی به دل نمی زند اما همین جرات و جسارت نویسنده در اوایل راه نویسندگی و آزمودن خود با طرحی کلیشه ای در قالب فرمی نو ، قابل تقدیر است.
2 سال پیش
4بهخوان
داستان شوالیه ی شجاعی که در اولین نبردش جلوی لوله توپ قرار می گیره و به دو نیمه تقسیم میشه، ، نیمه ی خیر و نیمه ی شر!
---
واقعیت اینه که هیچ چیز زیبا و افتخار آمیزی در گرفتن زندگی یک انسان، حالا به هر بهانه ای، وجود نداره. اینکه وسط میدون جنگ، حقیقتا" اهمیتی نداره که حق با کدوم طرفه و اصلا تو چقدر محق هستی و ایمان داری که با گرفتن زندگیِ یک انسان، داری از چیز با ارزش تری محافظت میکنی که اصلا خیلی وقت ها خودت هم نمی دونی چیه اما بازم این کار رو انجام میدی صرفا چون دیگران هم انجامش میدن، در نهایت چیزی که اتفاق میوفته اینه که بعد از پایان نبرد و فروکش کردن تمام اون عواطف و هیجانات، تازه متوجهِ این میشی که بخش بی همتایی از روحت رو برای همیشه از دست دادی و در مقابل، چیزی که باقی مونده یک عمر عزاداری برای معصومیت از دست رفته ای هست که به دست خودِ تو گرفته و برای همیشه دفن شده. گذر زمان قطعا التیام دهنده ی بیشتر زخم های جسمی و روحی هست اما در واقعیت چیزی که از دست رفته، برای همیشه رفته، پس بیا و دیگران رو برای از دست دادن داده هایی که خودِ تو مقصر از دست دادنشون بودی ، سرزنش و شماتت نکن.
خیلی وقت ها اونایی که تحمل دیدن خوشحالی و خوشبختی دیگران رو ندارن، اونایی که همیشه دنبال راهی برای آسیب زدن به دیگران هستن، در واقع خودشون به نوعی در گذشته قربانی بودن. انجام میدن، نه به این خاطر که نمی دونن اشتباهه، بلکه به این دلیل که اینجوری سرشون اومده و دلیلی نمی بینن که سر بقیه هم نیاد!... حالا چه اونایی که به اسم دین و دیانت، آزادی و خوشحالی رو به خودشون و دیگران حروم میکنن، چه اونایی که چون از زندگیشون راضی نیستن و احساس خوشبختی نمیکنن، دلیلی هم نمی بینن که بقیه بیخود و بی جهت خوشحال و از زندگی راضی باشن، پس هر چیزی رو که عامل به وجود اومدن این حس رضایت میشه رو یا به اسم "نقد" تحقیر میکنن یا به اسم "خرافات" تکذیب!
-_-
----
نیمه ی اول کتاب از هر جهت عالی بود اما نیمه ی دومش چنگی به دل نمی زد، پایان بندی هم که، هممم... چی بگم! خودتون برید بخونید :))
تاریخ خوانش : 2019/04/07
2 سال پیش
4بهخوان
امکان دارد آدم خودش را ناکامل حس کند، فقط به این دلیل که جوان است.
- از متن کتاب -