کتاب|

عمومی|

داستان|

ایتالیا

پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
4 ماه پیش
4بهخوان
بسم الله تا حالا شده است با آدم‌هایی برخورد کنید که دنیا را به شکل نویی مقابل تان تصویر می‌کنند؟ از آن‌ها که دلت بخواهد ساعت‌ها پای صحبتش بنشینی و فقط گوش بدهی. حالا این را هم در نظر بگیر، که طرف مقابلت دنیایش فقط در همان خانه و دهاتش خلاصه شود. اما دنیایش از همه جهانگردها بزرگتر باشد و نگاهش عمیق‌تر... نووه چنتو ،نوزادی که در کشتی به پیری رسید. بر روی کشتی از پدری و مادری که مشخص نشد از کجا آمده بودند، به دنیا آمد. نوزادی که تا لحظه پیری و مرگ از کشتی و اقیانوس و پیانو جدا نشد. او حتی لحظه‌ای پایش را بر زمین نگذاشت اما دنیایش از همه جهانگردها و مسافرها بزرگ‌تر و دقیق‌تر بود. او در دنیا نگشته بود بلکه با دنیا و شاید بشود گفت بر دنیا زندگی کرده بود. احاطه او بر دنیا و بزرگی و عظمتش آنقدر بود که آن را خرد و تسخیر پذیر می‌دید. داستان جایی شگفت‌انگیز می‌شود که این زیست زیبا در دنیا برای نووه چنتو با نت های موسیقی همراه است او دنیا را با موسیقی و موسیقی را با دنیا می‌شناسد و در تلفیقی شگفت این دو را با هم آمیخته و عصاره آن را که زندگی است به جان تمامی مسافران کشتی می‌ریزد. به نظرم بی مناسبت نیست که این جمله از مسعود فراستی را به این یادداشت اضافه کنم. ارتباطش با متن و کتاب بماند برای اهلش. فراستی در مجلسی می‌گفت وقتی نقاش مقابل بوم می‌نشیند و قلم به دست می‌گیرد برای اینکه بتواند تصویری خلق کند باید به او اجازه بدهند...
4 ماه پیش
5بهخوان
🌱باور بفرمایید که‌ چنین کشتی‌ای در دنیا دومی ندارد: شاید اگر سال‌ها بگردید نمی‌توانید یک ناخدای تنگناهراس، یک سکّاندار کور، یک مأمور بی‌سیم الکن، و یک‌ پزشک که اسمش را نمی‌توان تلفظ کرد پیدا کنید که همه روی یک کشتی بی‌آشپزخانه جمع شده باشند. داستان حول محور همین کشتی و اتفاقات جالبِ داخلش می‌چرخه، مثلاً بچه‌ای که توی همین کشتی به دنیا اومده، رها شده و حالا یکی از ملوانان سرپرستیشو به عهده می‌گیره. پر از توصیفات قشنگه🥹 و طنز دلچسبی داره که هر سری یه ماچ به کله‌ی باریکو روانه کردم <(^,^)>. یه قسمتی یهو میاد از میخ و تابلو صحبت میکنه؛ چی میشه که یه میخ که تا دیروز تابلو رو نگه می‌داشت، امروز تصمیم میگیره بندازتش؟! یعنی در ستایشش بگم همه مقدمه‌‌چینی‌های مربوط و نامر‌بوط، باهم، در مقابلش هیچ🤌🏻 انقدری غرق شدم تو کتاب و لذت بردم ازش که لایق ۵ستاره می‌دونمش. و مرسی از به‌خوان بابت چالشش، چون اگر این چالش نبود معلوم نبود که کِی مسیرم میفتاد سمتش ◄.►. ✨خلاصه کتاب کوتاهیه که به صورت تک‌گویی هست. با تیکه‌های طنزش حتماا لبخند به لبتون میاد، کوتاهم که هست کلا ۷۶ص. این آخرین تلاش من بود برای وادارکردن شما به خوندنش🤣✾◕ ‿ ◕✾ ⚠️❌احتمال لو رفتن داستان و فیلم: این قسمت رو بعد از دیدن فیلم به یادداشتم اضافه کردم کتاب تنها چیزی که‌ کم داشت موسیقی بینظیر این فیلم بود. حتما فیلمش رو هم ببینین، پیانو زدن نووه‌چنتو به اندازه‌ی توصیفات کتاب، قشنگ اجرا شده؛ و دوئلش با اون مخترعه جز، واقعااا بی‌نظیر بود. نکته‌ای که با دیدن فیلم برام پراهمیت‌تر شد، نحوه‌ی رفتار دنی به عنوان والد بود. بین همه‌ی کارگران تنها کسی بود که سواد داشت، اما سوادش به اون بلوغ نرسیده بود که بتونه نووه چنتو رو به سمت زندگی بهتر از زندگی خودش سوق بده! درسته که اگر ساده و تنها نبود، شاید این نبوغش در پیانو کشف نمیشد یا انقدر به عمق زندگی دست پیدا نمی‌کرد! اما زندگی رو لایق ادامه دادن نمیدونست (بچه‌ای ناخواسته که زندگی رو نمی‌خواست). قبل از تونی هیچ رفیق و هم‌صحبتی نداشت و خیلی تنها بود! اگر از روز اول با دنی، از کشتی خارج میشد، قطعاً زندگی متفاوتی داشت. اما آیا اون زندگی بهتر هم بود؟ یا راضی‌تر بود؟ 🤷🏻‍♀️ اما در کل احتمال اینکه اینچنین راه و تربیتی به اینجا ختم بشه خیلی کمه🥲 و سؤالی که هیچ‌وقت پاسخ داده نمیشه: اسم نووه‌چنتو همونی شد که روی جعبه‌اش نوشته بودن و تا حدودی معروف هم شد، ولی والد اصلیش هیچ‌وقت دنبالش نیومد؟ ما انسان‌ها گاهی چقدر مسؤلیت‌ناپذیریم :( و نکته‌ی آخر اینکه یادم‌ نمیاد از عاشق شدن نووه چنتو یا ضبط کردن صدای پیانو زدنش چیزی خونده باشم تو کتاب:) و با پرش زمانی فیلم، تقریبا انتهای داستان لو میره که🥲
2 ماه پیش
4بهخوان
تجربه‌ای متفاوت و دوست داشتنی
1 ماه پیش
5بهخوان
نووه چنتو، گزارش یک تنهایی به روایت یک شاهدِ عینی است. مردی زاده می‌شود و می‌بالد و روزگار می‌گذراند و عاشق می‌شود و می‌میرد. و همه‌ی اینها رنگ روزمرگی و تکرار می‌گرفت اگر در اقیانوس سپری نمی‌شد. مرد هرگز، هرگز پا بر خشکی ننهاد. و هنرمندی نویسنده درست همین‌جا نمود می‌یابد. چرا که بدون درافتادن در ورطه‌ی تکرار، بدون شعار دادن و بدون خلق شخصیتی باسمه‌ای توانسته روایت خود را پیش ببرد. و این‌همه اما بدون راوی داستان ممکن نمی‌شد. نووه چنتو یک رمان تک‌صداست. اصلن تک‌گویی است. اول‌شخص است. کسی، یک نوازنده، در سرتاسر داستان حاضر است و روایت می‌کند. روایتی گاه تلخ و گاه طنز و صدالبته بی‌طرف. الساندرو باریکو در این اثر توانسته شخصیت‌هایی فراموش نشدنی خلق کند. البته نووه چنتو را می‌توان ادامه‌ی اثر دیگر باریکو، افسانه‌ ۱۹۰۰، دانست. از این اثر یک فیلم نیز به همین نام، توسط جوزه‌په تورناتوره، اقتباس شده است. شما را به ضیافت خواندن و دیدن این کتاب و فیلم دعوت می‌کنم. در آخر باید اشاره کرد که این‌همه جز با ترجمه‌ی خوب معصومی همدانی ممکن نمی‌شد.