کتاب|

عمومی|

داستان|

ایران

درباره‌ی کتاب مهمانی تلخانتشارات چشمه منتشر کرد: دست بردار،ماهرخ!خودم شنیدم داشت قضیه ی اون دختره رو برات تعریف میکرد. آره،تعریف کرد.همون که محکم خوابونده بودی تو گوشش. باد بزن را ول کردم زمین.گفتم:حالا که یه چیزی رو شنیدی،باید درست بشنوی.باید بفهمی که اون آشغال حقش بود.باید از دانشگاه می انداختنش بیرون.می دونی چی کار کرده بود؟ سر کلاست گنجشک ول کرده بود. آره،سر کلاسم گنجشک ول کرده بود.کدوم الاغی یه همچین کاری میکنه!من داشتم حنجره مو پاره میکردم،اون وقت او آشغال دنبال این بود که گنجشکو ول کنه و بعد با اون رفیق های لجنش،ته کلاس،هرهر و کرکر کنن. گفت اینها رو باد بزن. شروع کرد به پشت و رو کردن سیخ ها،وقتی باد بزن را برداشتم،آهسته گفت:هیچ وقت برام نگفته بودی حالا که فهمیدی.
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
کتاب های دیگر سیامک گلشیریمشاهده همه