کتاب|

عمومی|

داستان|

ایران

درباره‌ی کتاب آخرین رویای فروغانتشارات چشمه منتشر کرد: گفت مرد تعریف می کند که یک سال پیش یک روز عصر با پسرش می آیند آنجا و توی ساحل می نشینند شاید همان اطراف،نزدیک جایی که امیر و دوستانش نشسته بودند. آن وقت مرد به سرش می زند که با پسرش بروند توی آب. لباس های شان را در می آورند و می زنند به آب. همان طور که دست همدیگر را گرفته بودند،چند متری جلو می روند. فکر می کردند حتی تا چند متر جلوتر هم همانطور کم عمق است. به خاطر همین دست همدیگر را رها می کنند و می روند جلوتر. همه چیز تا چند دقیقه خیلی خوب بوده تا اینکه یکدفعه مرد می بیند پسرش نیست. غیب شده بوده ظرف مدت خیلی کوتاهی ناپدید شده بوده. مرد اول فکر می کند پسرش دارد با او بازی می کند اما بعد که می بیند هیچ خبری از او نمی شود بلند بلند صدایش می کند. چند بار می رود زیر آب تا جایی که می توانداز ساحل دور شود.تمام آن اطراف را دیوانه وار شنا می کند،اما دیگر بی فایده بود آب پسر را با خودش برده بود.آن وقت شروع می کند به فریاد زدن. ""
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
1 ماه پیش
3بهخوان
کتاب ساده بود، نه خیلی بد و نه خیلی خوب؛ موضوع بسیار مهم که در کتاب کاملا حس میشد اهمیت ارتباطات انسانی و تاثیر آن بر روی زندگی شخصیت های کتاب بود، چیزی که در زندگی واقعی هم به وضوح قابل درک است. اینکه هرکدوم از ما در زندگی همدیگه چه نقش هایی رو ایفا میکنیم و بسته به تصمیماتی که میگیریم چقدر باعث ایجاد تغییراتی گاها حیاتی میشیم. حس میکنم با اینکه کتاب کم بود و جز رازهایی که ممکن بود بناچار از خود شخصیت ها شنیده بشه و بخش کوچکی از شخصیشون رو آشکار کنه احساسات اونها با تمام وجود حس میشد و هرکدوم ناشی از زخم ها و داستان های متفاوت خودشون بودند. و در اخر از روایت ساده داستان لذت بردم و این سوال در ذهنم میچرخد که اگر فروغ می‌توانست بلند شود و خود را در آینه ببیند، چیزی که مشاهده میکرد یک قربانی برای تصمیمات دیگران بود یا صرفا خودش؟ پ.ن: این رو هم اضافه کنم که بعد از خوندن کتاب ترسی در من بوجود اومد که نکنه چندسال بعد( اگر عمر کنم) حسرت کسی یا کاری برام وجود داشته باشه. اما خب فکر کنم باید تجربه کرد و دید. :>
4 ماه پیش
3بهخوان

با نمایش این دیدگاه داستان کتاب فاش می‌شود.

اولین کتابی که از آقای گلشیری خوندم "تصویر دختری در آخرین لحظه" بود و واقعا بد بود، اضلا دوستش نداشتم و کلی باهاش مشکل داشتم. اینو که برداشتم بخونم گفتم اگه ازش خوشم نیاد دیگه کتابی از ایشون نمی خونم. خوشبختانه ازش خوشم اومد. نمیگم عالی و اینا بود ولی معمولی بود. به نظرم با اختلاف بهترین از اون یکی کتاب بود. بریم سراغ خودِ کتاب، من در یه حد خیلی سطحی با شخصیتا ارتباط برقرار کردم، راستش خیلی برام مهم نبودن. بعضی جاها تکلیفشون با خودشون معلوم نبود. ایده کلی داستانو دوست داشتم ولی یه قسمتاییش رومخم بود. مثلا اینکه تمام مکالمه ها صد بار توسط خودِ شخصیت یا یه اتفاقی قطع میشد و اون یکی نفر همه اش باید می پرسید: خب بعدش چی شد؟ چیکار کردی؟ این اتفاق تو نود درصد مکالمه ها افتاده بود. از طرف دیگه حرفایی زده میشد که بعدا نقض میشد. مثلا همه اش از اخلاق بیژن می گفتن، اینکه تو نمیدونی چه کارایی ازش برمیاد و اینا. نهایت کارش این بود که با صدای بلند حرف زد و خواست بره که نذاشتن. به نظرم تو اون شرایط یه همچین واکنشی عادی محسوب میشه. از طرف دیگه اگه فروغ انقدر عاشق بود چرا نذاشت آرزو با عشقش ازدواج کنه؟ اگه پول انقدر براش مهم بود چرا بازم خواست آقای پاکزاد رو ببینه؟ استفاده از نماد معمولا خیلی نامحسوس اتفاق میفته اما همون ثانیه اولی که حرف از مارها میشه، کاملا معلوم که نمادن. نماد چی؟ اونو خواننده های مختلف برداشت های مختلفی ازشون دارن. میدونم خیلی باهاش مشکل داشتم ولی در عین حال بدم نبود و دوست داشتم بخونم برم جلو.
10 ماه پیش
امتیاز صفر. خیلی کتاب بدی بود دیالوگ ها ضعیف. داستان ضعیف از سیامک گلشیری این انتظار رو نداشتم. معمولا کتاباش نثر خوب و داستان خوبی دارن. ولی این کتاب واقعا افتضاح و پوچ بود. واقعا ناامید شدم. داستان درباره ی فروغ، زنی کهن سال و بیمار. فروغ قراری با کسی توی شمال میذاره ولی وقتی میرسه شمال مریض میشه و نمیدونم چرا حافظش رو از دست میده. همه ی بچهاش میان شمال. تا ببینن چرا فروغ اینجوری شده. راوی داستان یکی از داماد های فروغِ که همه ازش به عنوان سنگ صبور استفاده میکنن و هرچی حرف تو دلشون هست رو بهش میگن. الا زنش:| انقدر زنش توی ماجرا کم رنگ بود که من اسم طرف رو یادم میرفت. حالا چرا فروغ اومده شمال؟ یه خاطره ی قدیمی بعد از مرگ شوهرش سرباز کرده بود. میاد به هوای اون خاطره شمال ول مریض میشه و هیچی عوض نمیشه بلکه بدتر هم میشه. عجیب این بود که بچه های فروغ جووووری بااین موضوع بد برخورد میکنن که انگار اگه فروغ کسی رو میکشت بهتر بود. کتاب رو نخونید، نخونید، نخونید.
1 ماه پیش
3.5بهخوان
داستان "آخرین رویای فروغ" داستان زن میان‌سالی به نام فروغ است که بعد از ابتلا به یک بیماری، دچار اختلال حواس و فراموشی شده و همزمان از نوه اش، شادی درخواست می کند که او را به ویلای دخترش پروین در شمال ببرد. فرزندان فروغ شامل سه دخترش با نام های پروین، آذر و آرزو و پسرش بیژن همگی با نگرانی به این ویلا آمده تا علت این خواسته‌ی مادر را بفهمند. همزمان، پروین تماسی از فرد ناشناسی با نام آقای پاکزاد دریافت می‌کند که ادعا می‌کند شوهر سابق فروغ است و از او دختری به نام فریبا داشته است. خبری که تاکنون هیچ‌کدام از فرزندان فروغ از آن اطلاع نداشتند. حال قرار است فرزندان فروغ در این ویلا با مردی که ادعا می کند شوعر سابق مادرشان است و دختری که خواهر آنها محسوب می شود، ملاقات کنند. داستان از زبان یکی از دامادهای خانواده، به نام سامان که همسر آذر است روایت می شود. داستان با رسیدن آنها به ویلا آغاز می شود و ملاقات با پروین و مادری که حالا حتی دخترانش را نمی شناسد. حال جسمی فروغ اصلا خوب نیست و این امر به نگرانی آنها دامن زده است. به تدریج شخصیت های دیگر داستان مثل آرزو و همسرش امیر، شادی (نوه فروغ و دختر پروین) و نامزدش حامد و در نهایت بیژن و همسرش نسرین وارد ویلا می شوند... از همان ابتدا روایت داستان از بین مکالمه ها و گفت و گوهای این افراد پیش می رود... در خلال گفت و گوهای داستان، بقیه شخصیت ها نیز رازهایی از زندگی خود را فاش می کنند و چهره ای که تا کنون از خود پنهان کرده بودند، آشکار می شود... در نهایت اما معمای فروغ فاش می شود و ... روایت گلشیری در این داستان بسیار ساده، روان و بدون پیچیدگی خاصی است. از همان ابتدا همه می دانند که اتفاق بدی رخ داده و با یک معما مواجه می شوند. داستان خطی با ورود همه شخصیت ها به صحنه (ویلا) ادامه پیدا می کند و با ورود بیژن (پسر خانواده) به نقطه اوج خود می رسد. ماجراهایی که در بین روایت بیان می شود، شبیه ماجراهایی است که در خیلی از خانواده های ایرانی دیده می شود. در حین دیالوگ های دخترها و دامادهاف گره های داستان به تدریج باز می شود و شخصیت ها در حین اینکه در مورد فروغ و رازش در حال گفت و گو و قضاوت می باشند، به تدریج بخش های پنهانی از زندگی خود را نیز برملا می کنند. ...
کتاب های دیگر سیامک گلشیریمشاهده همه