دربارهی کتاب مرگامرگیانتشارات بان منتشر کرد:میگویند وقتی پری در سکوت روز بهاری به حیاط رسید، خانه غرق در کسالت بیسابقهای بود و بوی غریب و تندی مثل مرض بیدرمان توی حیاط میچرخید.بابا ابوالقاسم بعد از کلی اینپاوآنپا بهسراغ مطبخ و زیرزمین رفت بلکه منشا بو را پیدا کند و بعد هم که برگشت بدحال و غمگین بود و به زمینوزمان غر میزد.پری که حوصلهی بداخلاقی بابا را نداشت، وقت رفتن به اتاق خودش با بیحوصلگی پرسید مگر چیزی پیدا کردی و بعد هم از دیدن رنگوروی بابا ابوالقاسم هولهول به حیاط پشتی دوید و تمام سوراخسنبهها را به دنبال روباهش گشت و دستآخر هم گریهکنان خودش را به حیاط پشتی مطبخ انداخت و بین آتوآشغالهایی که بابا جمع کرده بود، تهماندهی روباهش را که خوراک جکوجانورهای دیگر شده بود، بازشناخت...پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه