کتاب|

عمومی|

داستان

درباره‌ی کتاب همین حوالیانتشارات ماهی منتشر کرد:«هر بار محیط پیرامونم تغییر می‌کند، غم بزرگی بر دلم می‌نشیند، غمی بزرگ‌تر از اندوه ترک مکانی گره‌خورده با خاطرات تلخ و شیرین. این خود تغییر است که مرا برمی‌آشوبد، درست همچون وقتی که شیشه‌ای را تکان می‌دهی و مایع درونش تار و کدر می‌شود.»کتاب «همین حوالی» نوشته‌ی جومپا لاهیری، اولین رمان این نویسنده به زبان ایتالیایی است. راوی، زنی چهل و پنج‌ساله، در فصل‌های خیلی کوتاه یک سال از عمرش را برای خواننده روایت می‌کند. اگرچه به ظاهر هر کدام از این فصل‌ها وقایع پیش‌پاافتاده و روزمره‌اش است اما در هرکدام بخش مهم و تأثیرگذاری از زندگی‌اش را بازگویی می‌کند. درونمایه‌ی اصلی داستان تنهایی و تغییر است، تغییری که به واسطه‌ی روزمرگی شاید چندان به چشم ما نیاید اما جومپا لاهیری با تکه‌تکه کردن و فشرده و مختصرگویی توانسته نظر ما را به این تغییرات به ظاهر ساده جلب کند.رمان به کلاژی می‌ماند که از برش‌های کوچک زندگی با ظرافت هنرمندانه‌ ساخته شده است. همین برش‌های خیلی کوتاه و در عین حال به هم پیوسته به تدریج ذهن مالیخولیایی شخصیت را نشان می‌دهد. دنیایی که کمتر به آن توجه می‌کنیم. مثلاً او مدام به خاطرات دوران کودکیش باز می‌گردد و زمان حال او به گذشته‌اش پیوند می‌خورد و در می‌یابد در اوج پختگی و میان‌سالی چگونه کودکی‌اش همراه با او می‌آید.راویِ بی‌نام داستان در فصل روی کاناپه نزد روانکاوش می‌رود و این‌چنین تعریف می‌کند: «کارش را همیشه با یک جمله آغاز می‌کرد: «لطفاً شروع کن.» انگار هر جلسه اولین و آخرین باری بود که هم‌دیگر را می‌دیدیم هر جلسه به شروع رمانی می‌مانست که بعد از فصل اول رها شده باشد.» نویسنده نیز با انتخاب ساختار نوآورانه‌ی هر فصل همین حس را به خواننده می‌دهد؛ چیزی شبیه خود زندگی... رمانی تکه‌تکه از فصل‌های اول رمانی که نیمه‌تمام می‌ماند.
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
2 سال پیش
3بهخوان
چند وقتی هست که سرم حسابی شلوغ شده و مثل قبل فرصت خواندن ندارم. این کتاب را هم موقع برگشت از سر کار در مترو خواندم، تکه تکه، هر بار کمتر از ده صفحه... تقریباً مثله ش کردم؛ شاید به همین دلیل چندان دوستش نداشتم، یا شاید هم انتظار همنام و گودی را داشتم وانتظاراتم برآورده نشد. راوی بی نام پاتوق‌ها زنی است در اواخر سی سالگی یا اوایل چهل سالگی که خاطراتش را از زندگی در شهری کوچک، از مکان‌ها و آدم‌های حال و گذشته مرور می کند. البته پاتوق ها بیش از همه چیز روایت تنهایی است. خواندنش خالی از لطف نیست، اما حس و حال رمان‌های دیگر لاهیری را هم ندارد.
1 سال پیش
2بهخوان
از جومپا لاهیری چند داستان کوتاه خوانده بودم، یکی از دیگری بهتر. اما این کتاب (برای من حداقل)، خواندنش کسالت‌بار بود. شاید مقصود خود نویسنده همین بوده باشد؛ نمایش روزمرگی ملال‌آور از به خاطرآوردن‌های مدام زنی افسوس‌خور که دائم در حال تحلیلگری است؛ پیوسته با حسرتِ زیستن از مکان‌های اطرافش حرف می‌زند. این زن امید دارد از رنجِ تکراری‌بودنِ زندگی رها شود ولی تغییری که او در بیرون به دنبالِ آن است، در درونش باید اتفاق بیفتد.
2 سال پیش
همین حوالی اولین رمانی است که جومپا لاهیری به ایتالیایی نوشته و خودش نیز آن را به انگلیسی ترجمه کرده است. رمان جدید لاهیری روایتی است از ارتباط یک زن با محیط پیرامونش، از آدم‌ها گرفته تا اشیا و مکان‌ها، حکایت وابستگی و گسستگی‌ها، حسرت‌ها و امیدها. جومپا لاهیری نویسنده‌ای هندی‌تبار و مهاجرت، وطن، کشور محل زندگی، زبان مادری، خانواده، عشق و مفاهیمی از این دست هستند. در کتاب حاضر نیز برخی از این موارد مشاهده می‌شود. لاهیری با انتشار مجموعه‌داستان مترجم دردها موفق به دریافت جایزه‌ی پولیتز شد. دوماه‌نامه‌ی آگاهی نو، ویژه‌نامه‌ی نقد و بررسی کتاب: «کتاب‌نامه؛ در نقد و بررسی آثار، جلد یک»، شماره‌ی پیاپی 05، پاییز 1400.
1 سال پیش
2.5بهخوان
جومپا لاهیری پیش از همین حوالی دو اثر غیرداستانی هم به زبان ایتالیایی نوشته است؛ به عبارت دیگر و تن‌پوش کتاب‌ها. این اثر به شیوه‌ی دیگر آثار داستانی نویسنده، که به زبان انگلیسی است، داستانی رمان‌گونه نمی‌نماید. همین حوالی، با تکیه بر مکان‌های زندگی روزمره، به سبک رئالیسم، گونه‌ی داستان‌نویسی محبوب ایتالیایی، نزدیک شده است و یادآور آثار برخی نویسندگان ایتالیایی زبان است که از روزمرگی‌ها می‌نوشتند. زبان در اثر تاثیر کرده است. کتاب با جمله‌ای از ایتالو اسوو آغاز می‌شود: «هر بار محیط پیرامونم تغییر می‌کند، غم بزرگی بر دلم می‌نشیند، غمی بزرگ‌تر از اندوه ترک مکانی گره‌خورده با خاطرات تلخ و شیرین.» همین حوالی انگار دفتر یادداشتی است که روزانه نوشته شده باشد برای ثبت خاطرات سفری دراز به کشوری دیگر. لاهیریِ هندی‌تبار بعد از موفقیت در نوشتن به زبان انگلیسی باز در کشور دیگری جز وطن خود است در محاصره‌ی زبان نفوذناپذیری دیگر. کتاب روایتی است از ارتباط یک زن با محیط پیرامونش، از آدم‌ها گرفته تا اشیا و مکان‌ها. این زن بیش‌تر وقت‌ها در تراتوریایی(در اصطلاح ایتالیایی رستوران) نزدیک خانه‌اش ناهار می‌خورد؛ جایی دنج و کوچک. اگر تا ظهر به آن‌جا نرسد جا گیرش نمی‌آید و باید تا ساعت دو صبر کند. تنها غذا می‌خورد، کنار دیگرانی که تنها غذا می‌خورند. بهار برایش جز عذاب چیزی ندارد. عوض اینکه جان تازه‌ای به او ببخشد، رمقش را می‌گیرد. نور تازه گیجش می‌کند، نور تازه از پا می‌اندازدش و هوای سنگین از گَرده‌ی درختان چشم‌هایش را می‌آزارد. در بهار تمام روز عرق می‌ریزد و شب‌ها از سرما یخ می‌زند. بیزار است از اینکه صبح‌ها بیدار شود و حس کند به زور به جلو هلش می‌دهند. کم کم با پلان‌هایی از زندگی شخصیت آشنا می‌شویم اما این کتاب قرار نیست داستان پر افت و خیزی روایت کند. از توصیف مکان‌ها به آگاهی‌هایی درباره‌ی شخصیت می‌رسیم، مثلا در اتاق انتظار پزشک متوجه سن و سال راوی می‌شویم. اتاق انتظار کمی تاریک است و چراغ‌ها خاموشند. فقط یک بیمار دیگر در نوبت است تا نوبت به او برسد. بعد از چهل و پنج سالگی، بعد از مرحله‌ی طولانی و سعادتمندانه‌ای که تقریبا هیچ‌وقت به دکتر نمی‌رفته، کم کم با بیماری انس گرفته است. آنچه در سرش است می‌نویسد. تنهایی به حرفه‌اش بدل شده. تنهایی موقعیت خاصی است که می‌کوشد در آن به درجه‌ی استادی برسد. مادرش همیشه از تنهایی می‌ترسیده. حالا هم که پیر شده، چنان از زندگی‌اش عذاب می‌کشد که هر وقت دختر زنگ می‌زند حالش را بپرسد، فقط می‌گوید: «خیلی تنهام.» سال‌هاست که هر دو تنها هستند. با این حال راوی خوشحال است که اختیار زمان و مکان خودش را دارد. فکر می‌کند مادرش از لذت‌های کوچکی که تنهایی برایش به ارمغان می‌آورد هیچ درکی ندارد. در میان داستان به برخی تجربیات زندگی خودمان برمی‌خوریم: در استخر همه‌ی فکر و ذکر راوی دست‌وپازدن است. در استخر خودش را گم می‌کند. افکارش در هم می‌ریزد و جریان می‌یابند. در پناه آب، هیچ‌چیز دستش به او نمی‌رسد و انگار همه‌چیز تحمل‌پذیر می‌شود: بدن، قلب، کائنات. با خلقیات شخصیت آشنا می‌شویم. کتاب از «تعطیلات طولانی آخر هفته‌ای پاییزی» می‌گوید، بازگشت‌هایی به عقب دارد. صحبت‌هایی از پدر و مادر، کودکی، ردپای بعضی عادات. «من به کدامشان رفته‌ام؟ به پدرم که اگر بود مثل من در اتاق می‌ماند و مطالعه می‌کرد؟ یا مادرم که دلش می‌خواست برود برقصد؟» اشاره‌هایی به گذشته، تک و توک، ناپیوسته، گاه و بیگاه، نه برای تکمیل زنجیره‌ی رخداد داستانی که منتظریم چه خواهد شد. هر بخش از کتاب مثل هر جلسه‌‌ حضور در اتاق روان‌درمانگری است که راوی چهار سال پیش او می‌رفته است؛ به شروع رمانی می‌ماند که بعد از فصل اول رها شده باشد. با ما از چه حرف می‌زند؟ رویاها، کابوس‌ها، پرت‌وپلا. بعضی وقت‌ها از عصبانیت‌های گاه و بیگاه مادرش می‌گوید. از کنار آدم‌هایی می‌گذرد که تصمیم گرفته‌اند چند دقیقه‌ای جلو مغازه‌ها بپلکند: خانواده‌ها، زن و شوهرها، دخترها و پسرهای نوجوان و گردشگران. در سوپرمارکت کمی خرت و پرت در سبدش می‌گذارد، مایحتاج معمولی زنی تنها. بعد از خرید، از موسیقی بازاری، چراغ‌های نئون، بوی غذا و خرخر دستگاه تهویه فرار می‌کند. به همه‌ی آن مکان‌هایی می‌اندیشد که هنوز فرصت دیدنشان را دارد، به این‌که زندگی آدم در چه مسیر بی‌حساب و کتابی پیش می‌رود. قرار است در زندگی این آدم‌ چه اتفاقی بیفتد؟ این آفتاب است که بیدارش می‌کند و او را به سوی میز فرامی‌خواند تا روب‌دوشامبر به تن بنشیند و بنویسد. لذت نوشتن به زبانی نو. کشف کلمات. «این آفتاب است که پایم را به پیاتزا (در اصطلاح ایتالیایی میدان) می‌کشاند، جایی که غوغای مهار شده‌ی محله به استقبالم می‌آید.» زنی که با او در صف ساندویچ‌فروشی ایستاده است می‌گوید: «چه روز معرکه‌ای.» و مردی که پشت سرش است جواب می‌دهد: «این محله همیشه معرکه‌س.» انگار لاهیری تازه دارد واژه‌ها را می‌شناسد. مزه مزه‌ی کلمات این بار به زبانی تازه. کشف مکان و زمان با زبانی که نو به نو می‌آموزد. گاهی چیزی که می‌نویسد به نظر خودش تعریفی ندارد و زیادی پر آب و تاب به نظر می‌رسد. کتاب را باید ظهرها بر تخت درازکشیده خواند و به خواب خوش رفت. مثل نویسنده که در یکی از روزها سر صبر برای یک روز کاملا عادی آماده می‌شود خواننده هم موقع خواب برای یک کتاب کاملا عادی آماده می‌شود. کتابی سرشار از وصف لحظه و احساس زیستن در مکانی آشنا هر چند که در آن زندگی نکرده باشیم. میل غریزی ما آدم‌ها برای بیان احساسات و توضیح نظرات خود و قصه گفتن برای یکدیگر داستان این کتاب است. از چه می‌گوید؟ «تمام سوراخ‌سنبه‌های مغفول مانده، هره‌ی پنجره‌ها، کف خانه و حباب چراغ‌ها.» این‌ها اثاثیه‌ی ثابت ذهن نویسنده‌اند، تنیده در تار و پود محله، درست مانند ساختمان‌ها و درختان. همین حوالی در 2018 به ایتالیایی و در 2021، با ترجمه‌ی خود نویسنده، به انگلیسی منتشر شده است. منبع: نشریه‌ی جهان کتاب
کتاب های دیگر جومپا لاهیریمشاهده همه