دربارهی کتاب افقانتشارات چشمه منتشر کرد:مرد داره به سالها قبل به خاطرهها و به مارگارت فکر میکنه وقتی هر دو جوان بودند در پاریس با هم آشنا شدند و هر دو مضطرب و نگران بودند چون کسانی در پیشون بودند و مارگارت زمانی اون را ترک کرد و .... اکنون مرد از طریق اینترنت در جستوجوی اوست.
خوب بود نمیخوام بگم خیلی احساس خوبی به مودیانو دارم سبک خاص خودشو داره یک جور تعلیق نه چهارچوب خاص نه پایان خاص همه چیز انگار توی هوا معلقه مبهمه ممکنه برای بعضیها جالب باشه برای من معمولیه و خیلی این مدل را دوست ندارم اما قلمش روانه و این به دلم میشینه.
پدر مودیانو از یهودیان ایتالیایی الاصل و مادرش بلژیکی بوده .
قسمتهای زیبایی از کتاب
آدم دو سه مرتبه سر راه یک نفر قرار میگیرد و اگر با او سر صحبت را باز نکند باید برود و افسوس بخورد.
برخورد اول بین دو نفر مثل زخمی سطحی است که هر دو احساسش میکنند و چرت تنهاییشان را پاره میکند . پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
از راه رفتن طولانی خسته شده بود. اما برای اولین بار احساس آرامش میکرد و اطمینان داشت درست به جایی رسیده که یک روز از همان نقطه، همان ساعت و همان فصل، حرکت کرده؛ درست مثل دو عقربهی ساعت که راس ساعت دوازده به هم میرسند.
.
.
(از متن کتاب)