کتاب|

عمومی|

داستان|

انگلیس

درباره‌ی کتاب بار گراناطلس عاشق زمین بود،خردشدن خاک بین انگشتانش،شکوفایی بهار،میوه دادن آهسته ی پاییز.دگرگونی. حالا زمین دگرگون شده بودامااطلس ساکن مانده بودومحور مایل را حس میکردکه درمقابل تیغه های شانه اش می گردد.تمام نیرویش برنگه داشتن جهان متمرکزبود.دیگر نمی دانست حرکت چیست.مهم نبود که برای راحتی اندکی جابه جا می شد.بار سهمگین برای همه چیزتصمیم میگرفت. چرا؟ چرا نگذاردش زمین؟
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه