دربارهی کتاب انزجار (توماس برنهارت در سانسالوادور)انتشارات خوب منتشر کرد:وگا استاد دانشگاهی است که پس از هجده سال دوری از وطن و زندگی در مونترال کانادا، برای تشییع جنازه مادرش به ال سالوادور برگشته. او آرمان گرای حساس و حرافی است که بین ساعت پنج تا هفت بعدازظهر در یک کافه می نشیند و بی وقفه حرف می زند و همه چیز مملکتش را به باد انتقاد می گیرد. این رمان که در قالب یک پاراگراف نوشته شده، آکنده از خشمی گزنده است که هیچ ابتذال و فسادی را برنمی تابد و همه را از دم تیغ می گذراند. انزجار نخستین بار در سال 1997 منتشر شد و چنان جنجالی در ال سالوادور به پا کرد که بعضی از مخالفان کتاب حتی نویسنده را تهدید به مرگ کردند. روبرتو بولانیو، نویسنده شیلیایی، درباره انزجار گفته:«این کتاب سیاه ترین اثرکاستیانوس مویاست و شاید بهترین آنها. نقیضۀ درجه یکی بر برخی از آثار برنهارت است و از آن کتاب هاست که آدم را با صدای بلند می خنداند.»پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
یک تکگویی بی وقفه که از هر دری حرف میزنه.از شرایط سیاسی و فرهنگی و اجتماعی ال سالوادور حرف میزنه ولی انگار وضعیت امروز کشور ما حرف میزنه.حتما این کتاب رو بخونین.عالیه
1 سال پیش
4بهخوان
انزجار داستانی یک پاراگرافیست دربارهی وطن (منتها نه به این صراحتی که من گفتم). راوی داستان، ادگاردو وگا، استاد دانشگاه مکگیل است که پس از هجدهسال دوری از وطن برای تشییع جنازهی مادرش به سالوادور برگشته است. او در یک تکگویی بلند خطاب به دوست و همکلاسی دبیرستانش، مویا، اندازهی هفتاد صفحه غر میزند. او یا از چیزهایی متنفر است، یا چیزهایی در او احساس انزجار برمیانگیزند و یا چیزها مزخرفند و داغانند و این چیزها همگی به زادگاهش، سالوادور، برمیگردند.
پس ما با یک شخصیت ناراحتکننده و رومخ طرف هستیم که پس از مهاجرت گویی خودش را باخته است. انگار از درون تهی است و هیچ چیز حال او را خوب نمیکند. دائم در حال بدوبیراه گفتن به تک تک اجزای سالوادور است. خب از خیلی جهات احساس همذاتپنداری منِ ایرانی را برمیانگیخت اما بیشتر از این، باعث سرسام و اعصابخردیام بود. احتمالاً به همین دلیل که من آن توصیفات را ورای جملات زندگی کردهام.
نویسنده با زبانی گزنده تک تک ارکان سالوادور را به شیوهای اغراقشده از دم تیغ میگذراند و البته شما تصدیق خواهید کرد که راوی با این بیان آزاردهنده الحق که یک سالوادوری اصیل است.
ترجمهی کتاب روان و خوشخوان است و رنج مضاعفی بر مطالعهی جملات کتاب نیافزوده است. مترجم بسیار زیرکانه در بازگردانی جملات از ضربالمثلها و اصطلاحات عامیانه کمک گرفتهاست و در مجموع ترجمهی خواندنیای ارائه کردهاست.
شرح تصویر: اوراسیو کاستیانوس مویا در جوانی
0 سال پیش
5بهخوان
ادگاردو وگا استاد دانشگاهی است که پس از ١٨ سال دوری از وطن و زندگی در مونترئال کانادا، برای تشییع جنازهی مادرش به السالوادور برگشته، با دوست خود مویا (نویسندهی کتاب) در کافهای دیدار میکند. او بیوقفه و ساعتها حرف میزند و همهچیز مملکتش را به باد انتقاد میگیرد. از دوستان قدیمیاش که در مراسم ختم شرکت نکردند تا خانه ی مادرش که دیگر شبیه زمانی که وگا کودکیاش را در آن گذرانده، نیست و از دانشگاهای کشورش که کوچکترین اهمیتی به ادبیات و هنر نمیدهند تا سیاستمدارانی که به فقط به دنبال منافع شخصی خود هستند.
من اینجا نوشتم السالوادور اما تو بخوان ایران!
این را هم اضافه کنم که وگا، شخصیت اصلی داستان، واقعا با نام دیگری وجود داشته و چنان که نویسنده در ابتدای کتاب نوشته، عقایدش را قاطعانهتر و گزندهتر از آنچه در این متن آمده بیان کرده است.
5 ماه پیش
2.5بهخوان
نمیدونم چرا از این حجم سیاهی و نفرت پراکنی خوشم اومد انگار خشم درونی ادمو خالی میکرد من دوسش داشتم 😂