کتاب|

عمومی|

داستان

درباره‌ی کتاب تسلای خاطرانتشارات گویا منتشر کرد:در دنیای کوچک آن‌ها، تحقیر کردن او کار ساده ای بود. او را ملامت می‌کردند به خاطر... چطور بگویم ... به خاطر این‌که کمی سنتی بود، نه؟ به‌عنوان مرد جوانی که آسیب دیده بود اما او گوش می‌داد. به همین دلیل هم بود که چرخ دستی خود را به فلیپ داد، آن پسربچه خیلی درون‌گرا بود، و واقعا نسبت به موقعیتی که به او داده می‌شد واکنش احساسی نشان می‌داد، چارلز سرسختی، استعداد و خلاقیتش را تحسین می‌کرد. هر دو با هم خیلی حرفه ای کار می‌کردند، اما این چارلز بود که دانشجو ها به دنبالش بودند، حتی باهوش‌ترین آن‌ها.
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
2 سال پیش
4بهخوان
ایشی‌گورو قصه‌گوی قهاری است که چشمهای تیزبین دارد. او چیزهایی را می‌بیند و با عناصری قصه می‌گوید که کمتر کسی سراغشان می‌رود. این کتاب یک نمونه از همین فصه‌هاست، قصه‌ای از فردا. وقتی که همه چیز صفر و یکی شده و حالا نویسنده دارد می‌پرسد تکلیف احساسات آنجا چی خواهد شد؟
2 سال پیش
4بهخوان
درباره‌ی ایشی‌گورو چه می‌توان گفت؟ او با کلمات شعبده‌بازی می‌کند؛ اما هر بار به نوعی، به گونه‌ای که آدم گمان می‌برد حتی خودش را هم غافلگیر کرده است! ایشی‌گورو را باید با روایت عصاقورت‌داده‌ی بازمانده‌ی روز، با نثر مطنطن و طنز به‌اندازه‌اش، به جا آوریم، یا داستان‌پردازی لایه‌لایه‌ی مرموزش در شام خانوادگی، یا حالا در این عاشقانه‌ی علمی-تخیلی تازه، کلارا و خورشید؟شعبده در این است که همه‌ی این‌ها از کلاه یک نویسنده درآمده‌اند، با آن‌که در ظاهر شباهتی به هم ندارند. برنده‌ی ژاپنی‌الاصل نوبل، بدون شک سلطان بلامنازع صحنه‌ی تغییر ژانر است؛ شعبده‌بازی که هر بار پرده را می‌اندازد و اثر جدیدش را رو می‌کند، ما با شاهکاری در ژانری تازه روبه‌روییم. و مثل همیشه از ترجمه‌ی درخشان امیرمهدی حقیقت نباید گذشت، که در نزدیک کردن ترجمه به سبک و زبان نویسنده، حق مطلب را ادا می‌کند.
2 سال پیش
4بهخوان
ایشی گورو عموماً فضای داستان هایش را تشریح نمی کند و باید ذره ذره از مکالمات بین شخصیت ها، سرنخ ها را دنبال کرد و تکه های پازل را کنار هم گذاشت تا فضای داستان را شناخت. در این شرایط، هر ریویویی یک اسپویلر بالقوه است که می تواند لذت مطالعه کتاب را برای افراد زیادی از بین ببرد. برای این کتاب هم می توان سه ریویو نوشت: یک ریویو تقریباً بدون اسپویلر صرفاً برای معرفی راوی. یک ریویو با اسپویلر متوسط برای معرفی دیستوپیای ترسیم شده در کتاب. و یک ریویو که در مورد پایان کتاب بحث کند. من از دیشب که کتاب را تمام کرده ام، شدیداً درگیر پایان داستان هستم. حدس هایی می زدم، سرچ کردم و دیدم دغدغه دیگران هم بوده است. بنابراین اینجا دو ریویو می نویسم: یکی بدون اسپویلر و یکی با اسپویلر برای صحبت کردن در مورد همه چیز. ریویو دوم را حتماً بعد از مطالعه کتاب بخوانید. راوی کلارا و خورشید یک ربات است و این موضوع همان صفحه اول آشکار می شود. در واقع، کلارا یک دوست مصنوعی (اِی اف) است که برای همدمی بچه ها ساخته شده است و البته با تصور ما از ربات فرق دارد؛ مثل سیری نیست، به اینترنت دسترسی ندارد و اطلاعات اندکی از فضای اطراف خود دارد. کلارا با مشاهده کردن یاد می گیرد و همچنین قادر به درک احساسات است. به علاوه کلارا با انرژی خورشیدی کار می کند و همین مسئله به علاوه کمبود دانش باعث شده رابطه خاصی با خورشید داشته باشد: تقریباً خورشید را می پرستد. داستان از روزهای اول حضور کلارا در فروشگاه آغاز می شود و جستجویش برای خورشید و مشاهداتش از بیرون فروشگاه. از نظر من پرکشش و خوشخوان است و اگر از مطالعه هرگز رهایم مکن و بازمانده روز لذت برده اید، به احتمال بالا این کتاب را خواهید پسندید. به ویژه اینکه کلارا شبیه کتی و استیونز است: مثل کتی آموزش کامل و درستی دریافت نکرده و اطلاعات اندکی از جامعه دارد. و مثل استیونز از نظر احساسی غیرقابل دسترس است. البته رگه هایی از غول مدفون و منظره پریده رنگ تپه ها هم در کلارا و خورشید هست. کتاب را با ترجمه امیرمهدی حقیقت خواندم که عالی و بی نقص بود و همین ترجمه را توصیه می کنم. ریویوی دوم را اینجا بخوانید: https://behkhaan.ir/reviews/0275be95-d794-43e5-b44b-2a91812b4d6f?inviteCode=3E1B29E26B9
2 سال پیش
3بهخوان
بنظرم باید حین خواندنش هوشیار بود
کتاب های دیگر آنا گاوالدامشاهده همه