کتاب|

نوجوان|

داستانی

درباره‌ی کتاب فیظیک سیپتیموس هیپ پسر هفتم هفتمین پسر، در شب تولدش ناپدید می شود و قابله اش اعلام می کند که مرده است. همان شب سیلاس، پدر او، در برف ها به نوزاد دیگری بر می خورد که سر راه گذاشته شده است. دختری با چشم های بنفش. سیلاس دختر را مثل بچه خودش بزرگ می کند و به او فوت و فن جادوگری می آموزد. سیپتیموس با استفاده از همان شیوه ها نزد خانواده اش باز می گردد اما روح ملکه ادلدردا پس از پانصد سال از زندان آزاد می شود و به دنبال او می گردد. .
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
2 سال پیش
3بهخوان
دیگه بیشتر از این نخوندم... :دی یادمه خیلی دوسش نداشتم...
2 سال پیش
3بهخوان
ارجاع به ریویوی کتابِ قبلی.
1 سال پیش
4.5بهخوان
بعد از حدود خواندن سه جلد از مجموعه انتظار داری با قهرمان داستان که کل مجموعه به نامشه (سیپتیموس) ارتباط خاصی بگیری یا چه میدونم اون رو جدای از بقیه بدونی، اما واقعا این طور نیست. خود من بشخصه باهاش ارتباط نگرفتم، هیچ جذابیت خاصی برام نداشت و شخصیت های دیگر رو بیشتر از اون دوست داشتم. این کتاب از مجموعه یکم خسته کننده بود. باز اضافه شدن شخصیت های جدید و اینکه خدایا کی این روند تموم میشه. داستان هیجان انگیز هست اما اگر مجموعه داستان های دیگر رو خونده باشی این مجموعه خیلی چنگی به دل نمی زند.