کتاب|

عمومی|

داستان|

آلمان

درباره‌ی کتاب قطار سروقتانتشارات نگاه منتشر کرد:رمان (قطارِ‌سرِوقت )اولین اثر انتشار یافته از هاینریش بل است .کتاب داستان سربازی آلمانی را روایت‌ست که با قطار از پاریس به سوی لهستان در سفر است. داستان، بر تجربه ی خونین و نفس گیر سربازان آلمانی در جبهه های شرقی جنگ جهانی دوم تمرکز دارد. قهرمان داستان در مسیر جبهه ی جنگ، با دو سرباز آلمانی دیگر شروع به مکالمه می کند و دوستی کوتاه مدتی بین آن ها شکل می گیرد. او همچنین دختری لهستانی به اسم اولینا را ملاقات می کند که با نیرو های پارتیزان ضد فاشیسم همکاری می کرده ؛ اما نظرش در مورد با این همکاری عوض شده …. با پیشروی داستان، مخاطب با تجارب غم‌انگیز سربازان و تأثیرات به جای مانده از جنگ بر آن ها، آشنا می شود. آندریاس، نظری منفعلانه در مورد درگیری اش در جنگ دارد و اجتناب ناپذیری مرگ در سراسر روایت داستان به شکلی تراژیک سایه افکنده است
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
1 سال پیش
4بهخوان
به عنوان یه کتاب از هاینریش بل،لبریزه از نگاه هاینریش بل گونه!!! همون نگاه لطیف متمایل به پاکی که از جنگ و تمام مصیبتهایی که به دنبال خودش داشته بیزاره،همون نگاهی که توش یه آدم بی گناه قربانی این همه نفرت افسارگسیخته میشه و عشق هایی که به انجام نمی رسن و هرچی که هست لبریز از جنونه ولی خب یه چیزی توی این کتاب بود که باعث میشد آدم جا بخوره،به نسبت باقی نوشته هایی که از این نویسنده ی دوست داشتنی خوندم یه رگه هایی از خامی توش بود!شایدم این برداشت منه.هرچی که هست به همون میزان غنی نیست که بیلیارد در ساعت نه و نیم یا عقاید یک دلقک غنی هستن. ولی لبریزه از احساس لبریزه از هاینریش بلیت!!!
11 ماه پیش
3بهخوان
2.5 ⭐ کتاب قطار سر وقت یا در ترجمه‌ی دیگه قطار به موقع رسید، داستان یک سرباز آلمانی است که از جایی که مشخص نیست کجاست می‌دونه چه روزی می‌میره، روزی که چند روز بیشتر بهش باقی نمونده و با کلمه‌ی کلیدی به زودی توی داستان باهاش بازی میشه. من به زودی میمیرم، به زودی به زودی هاینریش بل به نظر میاد خواسته بگه که در جنگ حتی سربازهای کشور مهاجم هم مورد ظلم واقع شده و نیازمند دلسوزی و ترحم هستند. داستان از سه قسمت مشخص ولی در هم تنیده تشکیل شده، قسمت اول تنهایی سرباز آلمانی آندریاس، قسمت دوم آشنایی و بازی و گفتگوی اون با دو نفر دیگه در قطار و گوش دادن به داستان اونها ولی در انتها آشنایی با دختری جاسوس در فاحشه خانه‌ای در لهستان و درگیری ماجرای عشقی. چیزی که در داستان به وفور میشه دید احساس پشیمانی و شرم از جنگ توسط نویسنده هست و چیزی که وجود نداره امید. داستان جالب و عمیق اما گاه گاه با چیره شدن کسالت به خواننده پیش می‌ره. در مجموع امتیاز من به این کتاب کمتر از ۳ هست و بیشتر از ۲ ولی خب نیم نداریم منم دلرحم، همون سه
کتاب های دیگر هاینریش بلمشاهده همه