کتاب|

عمومی|

داستان|

ایران

درباره‌ی کتاب خمرهانتشارات معین منتشر کرد: خمره شیر نداشت . لیوانی حلبی را سوراخ كرده بودند و نخ بلند و محكمی بسته بودند به آن . بچه ها لیوان را پایین می فرستادند ، پر آب كه می شد ، بالا می كشیدند و می خوردند ، مثل چاه و سطل . بچه هایی كه قدشان بلندتر بود ، برای بچه های كوچولو و كوتاه قد لیوان را آب می كردند . زنگ های تفریح دور خمره غوغایی بود . بچه ها از سروكول هم بالا می رفتند . جیغ و داد می زدند و می خندیدند و لیوان را از دست هم می قاپیدند ... درباره این کتاب بیشتر بخوانید
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
3 سال پیش
5بهخوان
یک داستان خوش روایت و شیرین و دوست داشتنی
2 سال پیش
4بهخوان
یادم می آید کلاس سوم سر کلاس کتابخوانی هر دفعه چند صفحه ای از کتاب می‌خواندیم . کتابی زیبا و بامزه با روایتی درباره ی یک خمره بی ارزش برای ما و با ازش برای دانش آموزان روستا. این کتاب را تا کودک هستید بخوانید ،چرا که آن موقع است که برایتان دعوا های خانواده ها با بچه ها ،حرف های بچه ها ،زدن ها ی دانش آموزان برای یک خمره و .. جذاب است . این کتاب متن بسیار روان و عالی دارد که هر کسی کاملا متوجه همه چیز در داستان میشه ‌ . اما توصیه من این است که این کتاب را تا زمانی که خردسال هستید بخوانید و از آن لذت ببرید .
1 سال پیش
5بهخوان
داستان آن خمره برای من داستان خاصی داره. عزیز بودنش برای من از جهت دیگه ایه. یادش بخیر... زنعمویی داشتم که سال ۹۳ فوت کرد. خودش بچه نداشت و عمو هم سال ۷۳ فوت کرده بود. برای همه فامیل مادری کرده بود و توی یک تک اتاق زندگی میکرد. گاهی میرفتیم بهش سر میزدیم و اینقد دوست داشتنی و مهربون بود که نمیدونم آیا تا به حال آدمی به این مهربونی وجود داشته یا نه... قطعا وجود داشته اما من ندیدم. یادش بخیر... حرف ها رو اشتباهی میزد و گوشهاش هم سنگین بود ولی عجب دستپختی داشت. یکی از روزهای گرم تابستون که بهش سر زده بودیم... بعد از ناهار که همه در حال چرت زدن بودن و منم تو سن ۱۲ یا ۱۳ سالگی خوابم نمیبرد و به شدت هم حوصله م سر رفته بود ، شروع کردم توی خونه راه رفتن. ( خونه زنعمو به این شکل بود که طبقه دوم یه خونه قدیمی بود که سه تا اتاق داشت و یه اتاق که آشپزخونه بود و یه هال. زنعمو تنها تو یه اتاق زندگی میکرد. صاحبخونه ش هم توی یه اتاق دیگه که از قضا اونم یه پیرزن تنها بود و یه اتاق هم درش همیشه بسته بود ). توی همون راه رفتن متوجه شدم که در اتاقی که همیشه بسته بود ، اینبار باز بود...واردش شدم و کلی اثاث قدیمی اونجا بود... حس فضولیم گل کرد و یه نگاهی به وسائل انداختم که یک مرتبه چشمم به یه کتابچه کوچیک بدون جلد خورد. داستان یک خمره... کم ورق بود ... منم زیاد اهل کتاب خوندن نبودم چون بچه بودم اما کنجکاو شدم که این کتاب رو بردارم و بخونم... اومدم توی همون هال نشستم و شروع کردم به خوندن... داستان یک روستا بود که یک مدرسه داشت و اون مدرسه یک خمره . توی اون خمره پر از آب میکردن و بچه ها ازش آب میخوردن ولی خمره شکسته بود. کل داستان درباره این بود که اون مدرسه و اهالی روستا میخواستن برای مدرسه یه خمره جدید بخرن. یادمه خیلی برام جذاب بود و منو توی همون سن برد به اون روستا... قبل از پیدا کردن کتاب همش میگفتم کاش زودتر بقیه بیدار شن چون حوصله م سر رفته بود ، اما بعد در حال خوندن کتاب ، از خدا میخواستم که خواب بقیه طولانی تر شه که من بتونم کتاب رو بخونم و بذارمش سر جاش... بلاخره کتاب تموم شد و بردم گذاشتم سر جاش و بقیه هم بیدار شدن و کسی نفهمید که من چیکار کردم اما داستان یک خمره همیشه باهام موند ... داستان اون خونه ، زنعمو و یک خمره... روح زنعمو شاد...
7 ماه پیش
5بهخوان
خمره کتابی است برای نوجوان و می تواند الگوی و معیاری در قله باشد پیش روی نويسندگان نوجوان. هوشنگ مرادی کرمانی نوجوان را بهتر از خودش می شناسد! وقتی برای نوجوان قلم می زند منطق بزرگسال خودش را کنار می زند و به مشکلات از دریچه نگاه نوجوان با همان تجربیات و جهان بینی محدود نگاه می کند.اینطور است که نوجوان های داستانهایش باور کردنی می شوند، صداقت و زلالی آنها قابل لمس می شود. او در داستان گرفتار شعار نمی شود.تصویر می دهد.دیالوگ های طولانی و یا گفتگوهای درونی مفصل ندارد.با این حال آنقدر خوب اعمال شخصیتها را نشان می‌دهد که مخاطب گوهر وجودی و درون آنها رامی بیند. روستای مرادی کرمانی روستایی پر از نور و امید است.از مشکلات می گوید از نا مرادی ها و دل شکستن ها ولی راه اصلاح را نمی بندد و خواندن داستانش حال مخاطب را خوب می کند. رگه های ظریف طنز در داستان جدی او ،هنرمندانه گنجانده شده است.مثلا جایی که یک کودک روبروی قفس مرغ نشسته و به او زل زده تا تخم بگذارد و مرغ معذب شده است،یکی از بهترین نمونه های طنز کتاب است. قابل توصیه به نوجوانان از ۹ سال تا بزرگسال
کتاب های دیگر هوشنگ مرادی کرمانیمشاهده همه