کتاب|

عمومی|

ادبیات

درباره‌ی کتاب بی خانمانهکتور مالوی فرانسوی، ابتدا حقوق خواند و تصمیم داشت وکیل یا قاضی شود، اما بعدها به این نتیجه رسید که عاشق نوشتن است. او هفتاد عنوان کتاب نوشته، اما مشهورترین کتابهایش «باخانمان» و «بی خانمان» هستند. میتوان گفت کتابش از خودش مشهورتر است، چنانچه این را پای تندیس یادبوش هم نوشته اند. «بی خانمان» داستان زندگی پسری به نام رمی است که موقع تولد ربوده می شود. بعد از اتفاقاتی گوناگون آقای باربرین و همسرش او را به فرزندی قبول می کنند، اما به دلیل تنگدستی، رمی را به یک نوازنده ی دوره گرد می فروشند و ماجراهای هیجان انگیز این پسر مهربان و شجاع، داستان خودباوری و مبارزه با سختی هاست.
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
2 ماه پیش
4.5بهخوان

با نمایش این دیدگاه داستان کتاب فاش می‌شود.

واقعا احساسات را خوب منتقل می کرد و حس هم‌ذات‌پنداری را ایجاد می کرد. برای مثال لحظه ی فوت سگ ها فوت پیرمرد دوره گرد شادی در فضای آزاد شادی بعد از خرید گاو فوت میمون و . . . واقعا دلچسب بود.
2 ماه پیش
4.5بهخوان

با نمایش این دیدگاه داستان کتاب فاش می‌شود.

کتاب های کلاسیک از خیلی جهات خاص و منحصر به فرد هستند ، به طور مثال کتابهای کلاسیک در زمانی نوشته شده اند که دیگر نیازی به این نبوده یک نویسنده یا کارگردان امروزی که می‌خواهد فیلمی درمورد آن دوران بنویسد به تحقیق بپردازد ، او در قلب وقایع بوده و می‌تواند همه چیز را مو به مو بنویسد . هرچند برای افرادی که در حال حاضر در زمان ما زندگی می‌کنند تصور و فهمیدن وضع گذشته آسان تر از وضع آینده است ، به همین دلیل است که آینده تخیلی ست و هرکس قوانین خاص و مورد علاقه ی خود را به آن شکل می‌دهد. داستان درمورد پسر ی به نام رمیه که توسط پدر خوانده ش به یک مرد که در شهر ها و کشور های مختلف نمایش میده فروخته میشه و این آغاز ماجرا های عجیبی واسه ی رمیه. این کتاب به معنای واقعی قشنگ بود.‌ نمیدونم کوتاه شده بود یا کامل ولی نویسنده دوسال رو فقط با کلمه نمایش میداد ، یعنی اصلا دوسال رو توصیف نمی‌کرد که چیشده طوری که فکر میکردی شخصیت همون پسر ۸ ساله ست . این کارش داستان رو پیش می‌برد ولی خب خواننده میگفت توی اون دوسال چی شد پیش اون خانواده بود ؟ داخل داستان وقتی با خانوم میلیگان روبرو شد همون لحظه که گفت پسر بزرگم مرده ( یه همچین چیزی) من حدس زدم که اون مادر رمیه. ولی آقای مالو سعی کرد مارو از خانم میلیگان دور کنه تا پایان داستان (مثلا) غافلگیرمون کنه. البته آخر های داستان حدس زدم که ممکنه اگه اون خانواده دزده واقعا خانوادش باشن فرار کنه و پیش مادر بابرین یا کس دیگه ای زندگی کنه. درپایان وقتی تمام کسانی که رمی با اون ها برخورد داشت به مقامی رسیدن .و خب این درس عبرتی برای کسانی هم بود که با اون همراه نبودن .‌ شخصیت اصلی داستان خیلی زجر کشید ولی بالخره به آرامش رسید .(به قول معروف بعد از هر سختی آسانی است🙃) این کتاب ازش انیمیشنی هم ساخته شده ولی یکبار با عنوان دختر و یکبار با عنوان پسر...
کتاب های دیگر هکتور هانری مالومشاهده همه