کتاب|

عمومی|

داستان|

اروپای شرقی

درباره‌ی کتاب هويتدر رمان هویت وضع و موقع انسان معاصر به زیر ذره بین گذاشته میشود و سرگشتگی و التهاب جان و روان او به نمایش در می آید.شخصیت های رمان از چگونگی تحول جهان خرسند نیستند،مشارکت در قیل و قال «این آشفته بازار بی ارزش»را بر نمی تابند.و بلاهت«درمان ناپذیرش»را جدی نمیگیرند.افکار و احساسات شانتال و ژان مارک خواننده را به هیجان می آورد و ذهن او را به افقهای دوردست تفکر و تخیل می کشاند.آنان با حسرت به ارزشهای متعالی از دست رفته می اندیشند،درباره موقعیت کنونی زندگی بشر سخن میگویند،و برای نجات خویش به عشق پناه میبرند. میلان کوندرا را دوست دارد که رمان هایش همچون سمفونی باشندو درونمایه های وجودی انسان را به ترنم در آورند.بهترین رمان های او را میتوان سمفونی هستی نامید و زیبایی و بی کرانگی هنر رمان را در آثار او ستود چه خوب بود اگر میتوانستیم خود را در فضای رمان رها سازیم؛فضایی آزاد،شفاف،آکنده از تخیل و خلاقیت،سرشار از صدها حقیقتنسبی متضاد و ناهمگون و چه خوب بود اگر میتوانستیم جهان رمان را به راستی دریابیم. از خواندن آخرین رمان کوندرا باز هم شگفت زده شدم؛مرز رویا و واقعیت به راستی کجاست؟انسان معاصر چقدر بی پناه و تنهاست؟نثر شفاف،روان و دقیق مترجم را نیز درخور اندیشه و زیبایی شناسی نویسنده می دانم و آن را می ستایم.
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
10 ماه پیش
5بهخوان
هویت، چه اسم جذابی و چه داستان جذابی. داستان دو شخصیت اصلی داره شانتال و ژان مارک که یک زوج هستند. یک روز شانتال به ژان مارک میگه مردها دیگه برای دیدن من برنمیگردند. و این شروع ماجرای داستانه. چقدر این جمله در عین سادگی عمیق و عجیبه.تمام طول کتاب چه از زبان دو شخصیت اصلی و چه گفتگوها واقعا جذابن. در تمام مراحل شما نمیتونید فقط به یک طرف حق بدید گویا هر دو نفر حق دارن ولی این رو فقط ما میدونیم که از همه چیز آگاهیم نه شخصیت ها که فقط دیدگاه خودشون رو میدونن و این نگاه چقدر فلسفی و روانشناسانه به خواننده هبه شده. شروع، ادامه و پایان همه خوب بودند. لذت بردم از خوندن این کتاب
9 ماه پیش
5بهخوان
زندگی سراسر وهم و خیال. زندگی سراسر واقعیت. در هر لحظه امکان تغییر، در میان خیال و واقعیت. و هویت؟ هویت انسان؟! هویت انسان به سوی ناشناختنی ها به سوی ناهویتی و سردرگمی محض به پیش میرود،شتابان، با قطاری سریع‌السیر، در این سراسر خیال و واقعیت چه زیباست دوست بداریم و دوست بداریم و در این دنیای خیال و واقعیت که سرتاسر کویر است ادامه دهیم ،در سکوت ،در رهایی مطلق . (قطعا کتاب بدون ترجمه بسی زیبا تر و بهتر خواهد بود متاسفانه کتاب های کوندرا زیاد سانسور میشه)
2 سال پیش
3بهخوان
فکر میکنم خیلی از ما آدم ها مدت هاست که هویت واقعی خودمون رو فراموش کردیم و برای پیوند خوردن با جامعه ای که توش زندگی میکنیم و ارتباط برقرار کردن با اطرافیانمون، نقاب های جعلی به صورتمون زدیم.... ولی به نظرم این موضوع انقدرها هم چیز بدی نمی تونه باشه چون تکراری بودن همیشه خسته کننده و کسل کننده ست!! بهترین قسمت کتاب برای من اونجایی بود که از دوستی ها و رفاقت ها حرف میزد و اینکه :"دوستا آیینه ی ما هستن،حافظه ی ما هستن،ما فقط ازشون می خوایم که هر از گاهی این آینه رو تمیز کنن تا بتونیم خودمون رو توش ببینیم"
10 ماه پیش
3بهخوان
در کوندرایی بودن کتاب که شکی نیست. همونقدری شک نیست که در سانسور بودن این کتاب شک نیست. اگر بخوام به یکی بگم کوندرا بخونه، قطعا اینو نمیگم. با این وجود، اون جاییو دوست داشتم که ژان مارک « در ضمیر خود به خوبی می‌دانست که این تنها رفتار خردمندانه است، اما درد نمی‌خواهد سخن خرد را بشنود، او خرد خود را دارد که خردمندانه نیست.»
کتاب های دیگر ميلان كوندرامشاهده همه