دربارهی کتاب پانزده زندگی اول هری آگوستانتشارات هیرمند منتشر کرد:
هری آگوست هرکاری بکند و هر تصمیمی بگیرد فرقی نمیکند؛ وقتی میمیرد، به نقطهی آغاز زندگیاش برمیگردد : کودکی با تمام آگهیهایی که در زندگی های قبلیاش داشته هیچچیزی هرگز عوض نمیشود.
اما در انتهای زندگی یازدهمش،دختربچهای به بستر مرگش میآید و میگوید که باید «پیغامی به گذشته بفرستد: «دنیا به آخر میرسد؛ مثل همیشه...اما سریعتر از قبل»
این قصهی کاری است که هریآگوست پس از این خبر انجام میدهد و قصهی کاری که پیش از آن انجام داده؛ تلاشش برای نجات گذشتهای که اجازه ندارد تغییر بدهد و آیندهای که نباید بگذارد تغییر کند.
پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
یک جایی در یک سوم ابتدایی کتاب، نویسنده ایدهی محرک داستانش را خیلی صریح ارائه میدهد.
راوی و شخصیت اصلی به سراغ یک هندو میرود و پیرامون تناسخ حرف میزند. همان جا میپرسد که اگر در هنگام بازگشت به جهان، دقیقا همان کسی باشیم که پیش از این بودهایم چه میشود؟
کاری به پاسخ هندوی داستان ندارم. ماجرای کتاب اما از همین فرض آغاز میشود. اینکه وقتی بمیریم اگر دوباره خودمان به زندگی برگردیم چه میشود؟
همین فرض را بسط میدهد و از تویش یک داستان ماجراجویانهی علمی تخیلی بیرون میکشد.
یکی از شیرینیهای داستان هم همین ترکیب متافیزیک و علمی تخیلی است.
البته همین قیود علمی، تناقضاتی در داستان به وجود میآورد که خیلی قصد شرح دادنش را ندارم. صرفا اینکه جهانهای منشعبی که نویسنده سعی میکند از میانشان لایی بکشد و به روی خودش نیاوردشان، همان چیزی است که اگر عمیق به آن نگاه کنیم کلا زیرآب تمام داستان را میزند. درواقع خود پیشفرضهای سیستم علمی داستان، خودش را نقض میکند.
با این حال در کنار ماجراهای بدیع کتاب، ایراد بزرگی محسوب نمیشود.
کتاب بر مفهوم انسان، انگیزههایش و کارهایی که از دستش ساخته است سوار شده و انصافا از عهدهی تصویرکردنشان هم خوب بر آمده. تعدد شخصیتهایی که هر کدام انسانی، ظریف و کامل هستند یکی از هنرهای نویسنده است که نمیشود نادیده گرفتش.
در کنار تمام این نقاط قوت، گره اصلی داستان اما بهشکل فاجعهباری سرسری و ساده باز میشود. کاش چند فصل پایانی کتاب طور دیگری بود، آنوقت میشد برای نویسنده ایستاده دست زد. اما این طور نیست و با وجود اینکه پایان کتاب افتضاح نیست، اما با سطح داستان هم تناسبی ندارد.
در آخر هم بگویم که کتاب خوبی است. اگر جایی در یادداشتم غرغر کردهام، بگذارید پای روح ایرادگیر نگراندهی این سطور.
یا علی.
1 سال پیش
پانزده زندگی اول هری آگوست
The First Fifteen Lives of Harry August
1)
"پانزده زندگی اول هری آگوست" (The First Fifteen Lives of Harry August) داستان بلندی است از نویسندهی انگلیسی "کاترین وب" (Catherine Webb) که آن را با نام ساختگی "کلر نورس (نورث؟)" (Claire North) و در سال 2014 منتشر ساخته. "کاترین وب" برخی از آثار خود را با نامهای مستعاری مانند "کلر نورس" و "کیت گریفین" (Kate Griffin) به چاپ رسانده است.
2)
روایت داستان که آن را باید در ردهی داستانهای با "زمان غیرخطی" (Nonlinear Time) گنجاند، عبارت است از شرح زندگی مردی به نام "هری آگوست" که زندگیاش پس از مرگ مدام تکرار میشود. او در سال 1919 به دنیا میآید و در سال 1989 درمیگذرد و این چرخهی تکراری همچنان ادامه دارد. اگر از دید تناسخگونه به این تکرار بنگریم، اگرچه فرضیهی تناسخ فاقد اعتبار علمی است، چنین تناسخی تنها برای دو نوع انسان قابل فرض است: آنان که به نهایت تعالی رسیدهاند و چارهای جز تکرار همان زمان و همان زندگی را ندارند و آنان که به پایینترین درجات سقوط کردهاند و عذابشان تکرار همان چرخهی پوچ و تلخ است. اما در کمال تعجب "هری آگوست" انسانی خاکستری است که در این دو رده نمیگنجد. شاید بتوان روال داستان را به مقولهی زمان دوبعدی که برآمده از مشتقات فرضیهی "ابرریسمان" (Superstring) است نیز تعمیم داد، به اینسان که مردی در صفحهی زمان حرکت دایرهای دارد.
3)
"پانزده زندگی اول هری آگوست" بدون شک تلاشی است برای ارائه پاسخی رویاگونه به این آرزوی دیرپای بشر که در شعر "سعدی" هم تجلی پیدا کرده است:
عمری دگر بباید بعد از وفات ما را
کاین عمر طی نمودیم اندر امیدواری
اما برآوردن چنین آرزویی خود بیشازپیش پرسشی "مولانا"وار را برمیانگیزاند:
از کجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود؟
به کجا میروم آخر، ننمایی وطنم
اگرچه در پاسخ، چیزی به جز این بیت از "حافظ" به دست نمیآید:
عیان نشد که چرا آمدم کجا رفتم
دریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم
و روند این زیستن تکراری در جایجای خود خواننده را ناخواسته به نتیجهای از جنس شعر "خیام" میرساند:
نا آمدگان اگر بدانند که ما
از دهر چه میکشیم نایند دگر
4)
کتاب "پانزده زندگی اول هری آگوست" توسط "مهرآیین اخوت" ترجمه و سال 1396 در انتشارات هیرمند به چاپ رسیده است.
این کتاب در سال 2015 برندهی جایزهی "یادوارهی جان کمپل برای بهترین رمان علمی- تخیلی سال" شده و در سال 2016 هم کاندیدای دریافت جایزهی "آرتور سی کلارک برای بهترین داستان علمی- تخیلی سال" بوده است.
1 سال پیش
5بهخوان
وقتی کتاب را تمام کردم، حاضر بودم یک دست و یک پای خودم را بدهم ولی فرم این کتاب را با ایده و دیدگاه خودم مینوشتم! انقد که این کتاب خوب است. البته خیلی ذوقزده نشوید! این کتاب برای تازه کتابخوانها کند است و تاحدی حوصله سربر. ولی در کل کتاب خوشخوانی است. فکر آدم را حسابی مشغول میکند.
حالا داستان از چه قرار است؟
قهرمان داستان، حرامزادهای است که نطفهاش از تجاوز ارباب خانه به خدمتکارش شکل گرفته است. او زندگی معمولی و عادیاش را دارد تا اینکه میمیرد! اما این مرگ سرآغاز همه چیز است. او دوباره به دنیا میآید! در همان مکان و زمان که میانه دهه چهارم قرن بیستم در انگلستان است. او زندگی قبلیش را هم به دنیا میآید.
او درگیر یک چرخه تکراری میشود، میمیرد و زنده میشود و دوباره میمیرد و زنده میشود.
در این میان ما علاوه بر یک قصه خوب و شخصیتهای پخته، با پرسشهای اساسی هم روبرو میشویم که میتواند حسابی ما را مشغول کند. زمان چیست؟ مرگ واقعی کجاست؟ چرا ما باید دچار مصیبتهای خاص باشیم و این وسط خدا کجاست؟
1 سال پیش
3بهخوان
با نمایش این دیدگاه داستان کتاب فاش میشود.
کاله چکره ها افرادی هستن که بعد از این که می میرن، زندگی شون ری استارت می شه با خاطراتشون از زندگی قبل.
هری آگوست یکی از کاله چکره هاست که حالا توی زندگی پانزدهمش داره خاطرات 14 زندگی قبلی ش رو می گه. زندگی اولش معمولی بوده و زندگی دومش منجر به خودکشی ش توی سن هفت سالگیش شده و زندگی سوم تا سیزدهمش به فراگیری زبان ها و علوم مختلف، ثروت اندوزی و ... می گذره. توی جنگ شرکت می کنه و آدم هم می کشه، توی زندگی سیزدهمش می فهمه یک کاله چکره ی دیگه تصمیم داره تغییرات اساسی توی دنیا به وجود بیاره و بر زمین حکم رانی و خدایی کنه!
خب توی دو تا زندگی بعدی ش هم دنبال همین موضوعه!!
+ اولین نکته این که این کتاب منطق نداره! یک مثال کوچک می زنم: هری آگوست وقتی تو سن 60 سالگی می میره، یه خانومی همراهشه که 70 سالشه. وقتی هری دوباره به دنیا میاد اون خانوم 10 ساله س پس. یعنی هم زمان اون خانوم در دو سن مختلف داره زندگی می کنه؟ اگه بله، که ممکن نیست چون تا نمرده باشه نمی تونه از اول شروع کرده باشه، اگه نه، پس این موضوع منوط بر اینه که وقتی یکی از کاله چکره ها می میره، توی دنیایی سرگردان باشه تا وقتی سایر کاله چکره ها هم بمیرند و همه چیز از اول شروع بشه.
دومین نکته این که اونی که می خواد دنیا رو نابود کنه، یه تاسیسات و کارگاه بزرگ و خفن ساخته که داره توش کار می کنه! -_- بعد تو زندگی بعدیش اونو ادامه می ده!!! :||| بابا! خب تو که مردی و از اول به دنیا اومدی، اون تاسیساتتو چطوری سیو کرده بودی؟؟
ولی کتاب ارزش خوندن رو داشت، آدم رو به فکر وادار می کنه راجع به کوتاه بودن عمرش و بی ارزش بودن دنیا...