جمله آخر کتاب رو اینجا مینویسم تا یادم باشه به چه سختی و در چه روزگاری این کتاب رو تموم کردم.
-«سفر با عشق پایان میپذیرد.»
4 ماه پیش
4بهخوان
۵. راز قطار آبی
پنجمین داستان از مجموعهی هرکول پوآرو:
فکر نمیکردم بشه با زاویه دید دانای کل هم داستان کارآگاهی-معمایی بزرگی نوشت اما انگار وقتی خانم کریستی قلم به دست بگیره هیچ نشدی وجود نداره.
جنبهی معمایی داستان دیر شروع میشه و به نسبت آثار پیشن با ایجاد رموز و رمزگشاییهای کمتر و سادهتری طرفیم اما اصل داستان همچنان گیراست .
بعید میدونم واسم تبدیل به داستانی محبوب از مجموعهی پوآر بشه اما به هیچوجه کسی رو به نخوندن و گذشتن از ترغیب نمیکنم.
10 ماه پیش
3.5بهخوان
{زندگی هم مثل قطار است، پیش میرود. و خیلی هم خوب است که پیش میرود.}
چقدر که کریستی در خلق شخصیتهای متنوع، حرفهای و درجهیک است. به گمانم جزو کارهای ردهدوم خانمِ نویسنده است. امتیازش در گودریدز هم نشانی بر همین ادعاست. احتمالا بین رتبههای پنجم تا دهم هرکول پوآرو.
و اینکه بالاخره توانستم قاتل را درست حدس بزنم!