دربارهی کتاب پس از خاموشیانتشارات خزه منتشر کرد:کورنول نویسندۀ صبوری است و داستانش را با صبر و جزئیات فراوان برای ما تعریف میکند. حتی توضیحات ریز قهرمان داستان باعث پسزدن کتاب نمیشود. زنی وسواسگونه و دقیق؛ زنی که محیط سرد و زنندۀ کارش را دوست ندارد؛ به جسد و جنازهها مثل همکارهای پلیس یا پزشک خودش نگاه نمیکند .یکی دیگر از امتیازهای داستان و نویسندۀ کتاب این است که داستانش بهشدت زنانه است. قهرمانِ کورنول، دکتر اسکارپتا بهشدت زن است با ترسها، علایق و سلیقههای زنانه، عشقها و لذتهای معمولی و حتی اشتباهات فاحشی که یک زن عاشق و تنها مرتکب میشود؛ داستان برای ما دنیای سرد و مردانهای را تصویر میکند که قربانیهایش زنان هستند. داستان با قتل چهارم از زنجیره قتلهای زنجیرهای آغاز میشود. با کابوسی که به ما میگوید هرکدام از ما به راحتی میتوانیم جای جسد باشیم. هر مردی که کنار ما قدم میزند میتواند قاتل باشد. مقتولِ چهارم زنی پزشک است درست مثل قهرمان داستان. یعنی یک زن هر لحظه و در هر لباسی میتواند موجودی آسیبپذیر باشد. مهم نیست کجا زندگی میکند. قهرمان این کتاب در تودرتوی داستانی گیر میکند که خودش میتواند قربانی باشد و ما درست همانطور که گامبهگام به قاتل نزدیک میشویم، لحظهبهلحظه با قهرمان داستان هم زندگی را تجربه میکنیم و او را میشناسیم.داستان از همان ابتدا ما را روبهروی بنبستی مینشاند که قاتل هیچ ردی ندارد. انگار موجودی است نامرئی. نه بزاقی، نه خونی، نه اثر انگشتی. او دست به هر چیزی میزند انگار محو میشود. ما با کتابی روبهرو هستیم که نویسندهاش درست مثل کارگردانی حرفهای داستان را به تصویر میکشد. او دستش را به آرامی درست لحظهای که میخواهیم بلند شویم و کتاب را رها کنیم، میگذارد روی شانۀ ما، آرام زیر گوشمان میگوید: «فقط کمی تأمل کن! این صحنۀ جنایت است، شبیه یک اثر هنری. کمی بنشین، نفس نکش و خوب نگاه کن. شاید چیزی را در این تصویر دقیق و ظریف جا انداختهای.»حالا نفست به شماره میافتد، احساس میکنی در دل تاریکی یک اتاق خواب داری قدمبهقدم از پشت سر به قاتل نزدیک میشوی. بوی بد بدنش را حس میکنی، نفسهای تندش، صدای ضربان تند و کوبندۀ قربانی. حالا میتوانی بروی جلو نقاب را برداری، اما حواست باشد اینجا صحنۀ جنایت است، آرام قدم بردار!پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه