دربارهی کتاب درباره عشق و یازده داستان دیگرانتشارات نشرنو منتشر کرد:معمولا عشق را به شعر در می آورند و با گل و بلبل می آرایند، اما ما روس ها عشقمان را با پرسشهای حیاتی زینت می دهیم، و از میان آن ها هم بی رنگ و بوترین را انتخاب میکنیم. در مسکو که دانشجو بودم معشوقی داشتم، بانویی جذاب که هربار او را در آغوش میگرفتم به این فکر میکردم که ماهانه چقدر میتوانم به او بدهم و اینکه گوشت گاو چند است. به این ترتیب زمانی هم که عاشق میشویم این پرسش ها را رها نمی کنیم: شرافتمندانه است یا غیر شرافتمندانه؟ هوشمندانه است یا احمقانه؟ این عشق ما را به کجا می کشاند؟ و... این که این پرسش ها خوبند یا بد نمی دانم، اما این را می دانم که آدم را ارضا نمی کنند، به خشم می آورند و مانع راهند.پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
به نام او
ما کتابهای زیادی در کتابخانه داریم که هنوز نخواندهایم، یکی از آنهایی که من نخواندهام و هروقت میبینمش حسرت زیادی بر دلم میماند مجموعه آثار آنتون چخوف با ترجمه زبردستانه و استادانه مرحوم سروژ استپانیان است، هرچند تعدادی از نمایشنامهها و تقریبا یک چهارم از داستانها را خواندهام ولی هنوز نتوانستهام این ده جلد کتاب را از نویسنده محبوبم بخوانم.
از آنجایی که سنگ بزرگ نشانه نزدن است؛ اگر منتظر میماندم که زمانی مهیا شود که کل آثار را بخوانم هیچوقت نمیتوانستم از این دریای ناپیداکران لذت ببرم، ضمن اینکه چخوف جزو اولین نویسندگانی بود که من را با ادبیات داستانی آشنا کرد، بههمینخاطر هرمجموعه خوبی از او را که ترجمه دلنشینی داشته باشد، میخرم و میخوانم. یکیاش همین کتابِ "درباره عشق" که تمام داستانهایش خوب بود و بعضی از آنها شاهکار بود مثلا داستانِ "بانو و سگ کوچکش" که برای دومین بار میخواندمش. داستانها مضمونی یکسان داشتند همگی آنها درباره عشق بودند. ترجمه کتاب هم واقعا خوب بود.
بعد از خواندن بعضی داستانها مثلا همین "بانو و سگ کوچکش" با خودم میگفتم چرا چخوف چنین مضمونی را در قالب رمان پیاده نکرده؟ بعد با خودم گفتم رمان ننوشتن چخوف از سر ناتوانی نبوده بلکه او آنقدر توانا بوده که شاهکارهایش را در دل داستانها و داستانهای کوتاه میگنجانده است. و از این حیث تعداد شاهکارهایی که آفریده از دیگر بزرگان ادبیات داستاتی بیشتر است.
امیدوارم امسال بتوانم لااقل تمام داستانهای چخوف را با ترجمه استپانیان بخوانم.