کتاب|

عمومی|

داستان

درباره‌ی کتاب بابا یاگا تخم گذاشت (جیبی)انتشارات پاگرد منتشر کرد:بگذارید تصور کنیم که زنان (بالاخره نیمِ غیرقابل چشم‌پوشی از بشر) همه‌ی بابا یاگاها، شمشیرها را از زیر سرشان برمی‌دارند و برای صاف کردن حسا‌ب‌ها یورش می‌آورند. در پاسخ به هر سیلی، هر تجاوز، هر بی‌حرمتی، هر آزار، هر تف روی صور‌ت‌شان. می‌توانیم همه‌ی عرو‌س‌ها و بیو‌ه‌های هندی را که زنده سوزانده شدند تصور کنیم که از خاکسترشان برخاسته‌اند و شمشیر آخته به دست گرفته‌اند؟ بیایید همه‌ی زنان نامرئی را تصور کنیم که از پشت میله‌های پارچه‌ای، از پس سنگرِ تیر‌ه‌شان به بیرون خیره شد‌ه‌اند، آنانی که حتا زمانی که حرف می‌زنند، می‌خورند و می‌بوسند دها‌ن‌شان را در پس پرد‌ه‌های کوچک پنهان نگاه می‌دارند. بگذارید ارتش میلیونی و قدرتمند زنان را تصور کنیم، زنان دیوانه، زنان بی‌خانمان، زنان متکدی؛ زنانی با صور‌ت‌های سوخته از اسید، چرا که چهر‌ه‌ی عریانِ زنی به تریج قبای مردان حق‌به‌جانب برخورده است؛ زنانی که زندگی‌شان کاملاً در ید قدرت همسران‌شان، پدران و برادران‌شان است؛ زنانی که سنگ‌باران شده و زنده ماند‌ه‌اند و آنانی که به‌دست مردان از بین رفته‌اند. اکنون تصور کنیم همه‌ی این زنان ردا‌ی‌شان را درمی‌آورند و شمشیر می‌کشند ... صدها هزار دختر نابودشده از ایدز، قربانیان مردان دیوانه، بچه‌بازها و نیز شوهرها و پدرهای دارای حق قانونی‌شان. زنان آفریقایی در زنجیر حلقه‌های آهنی؛ زنان ختنه شده؛ زنانی با لب‌های سیلیکونی، صورت‌های بوتاکسی و لبخندهای مصنوع؛ میلیون‌ها زن قحطی‌زده که کودکان قحطی‌زده می‌زایند.میلیو‌ن‌ها زنی که خدایان مرد و نمایندگان مردشان بر روی زمین را می‌پرستند، آن پیرمردهای وقیح با سربندها و تاج‌های بنفش، سفید، طلایی و سیاه، جایگزین‌های نمادین «آنتن»هایی که به برقراری ارتباط‌شان با خدایان کمک می‌کند. این‌که این زنان، به‌جای آن‌که به معابدی بروند که از نخست از آنِ آنان نبوده، به جست‌وجوی معبدی از آن خودشان بروند، معبد بابای طلایی، اگر واقعاً باید معبدی داشته باشند. که بالاخره از تعظیم در برابر مردان با چشمان خو‌ن گرفته سر باز زنند، مردانی که دست‌شان به خون میلیو‌ن‌ها انسان آغشته استو سیر نشد‌ه‌اند. چرا که آنان‌اند که جمجمه‌ها پشت سرشان صف کشیده و با وجود این، تخیل بی‌جان مردم به جمجمه‌های پرچین پیرزنی تنها چسبیده که در مرز جنگل زندگی می‌کند.
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
1 سال پیش
4بهخوان
با اینکه مقداری از انتهای کتاب رو ناتموم رها کردم، اما باید بگم کتابی بود که رویکردش رو دوست داشتم، اگرچه به اسطوره‌ها اعتقاد ندارم اما دوستشون دارم و برام جالبه که در تفکرات هر ملت و تمدنی چه اسطوره‌هایی با چه پیش‌زمینه‌هایی وجود داشته اما شاید انتهای کتاب کمی زیاد به این جزییات پرداخته شده بود و برای من یک متن منسجم با اشاره‌ی کلی‌تر به مفهوم اسطوره‌ی بابایاگا کافی بود و به همین دلیل بعد از خواندن تعدادی از عناصر داستان اسطوره‌ی بابایاگا دیگه خسته شدم (۲/۳ کتاب داستان و ۱/۳ انتهایی‌اش توضیح تفصیلی اسطوره‌ی بابایاگا و مطابقتش با عناصر داستان ابتدایی است)
کتاب های دیگر دوبراوکا اوگرشیچمشاهده همه