کتاب|

عمومی|

داستان|

آمریکا

درباره‌ی کتاب فرنی و زوییاگه یه مرد پایین تپه با گلوی بریده که آروم و آهسته خون می ریزه و جونش رو قطره قطره در می آره، دراز به دراز افتاده باشه و یه دخترزیبا یا یه زن پیر مجبور باشه با یه کوزه قشنگ درست روی سرش از کنارش رد بشه، مرد باید بتونه روی دستش بلند شه و ببینه کوزه صحیح و سالم بالای تپه می رسه یا نه.
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
2 سال پیش
3بهخوان
تنها کاری که الان می تونی بکنی،تنها کار دینی ای که میتونی بکنی، بازیه، بازی برای خدا. اگه می خوای بازیگر خدا بشو، چی میتونه قشنگ تر از این باشه؟
2 سال پیش
2بهخوان
هیچ وقت شأن یک رمان رو حل مسائل و مشکلات نظری ندونستم و بعد از خوندن این کتاب هم باز این نظرم تقویت شد. هنر رمان باید قصه گویی و مواجه کردن شما با دنیایی باشد که نمی شه در قالب تعابیر تنگ و خسته کننده دانشگاهی بیان کرد؛ هنر رمان ترسیم گری و فضاسازی محیطیه که همه بتووند در انتقال یه فضا تاثیرگذار باشند، فضایی که باید همگی عناصرش در خدمت ترسیم شدن وضعیتی باشه که رمان می توونه از خلال اون یک ایده رو منتقل کنه؛ شرط تاثیرگذاری و ماندگاری رمان همینه نه استدلال ها و درگیری های نظری که امروزه حتی در جستارهای دانشگاهی بسیار بهتر میشه پیداشون کرد. تنها چیزی از رمان که برای من جالب بود موقعیت شخصیت های داستانه؛ خصوصاً موقعیت امور غایب: از تصور کیفیت برنامه ای که بچه های حاضر جواب توش بازی می کردن تا موقعیت بادی و سیمور در داستان، مولفه هایی ند که قدری تصور اونا رمان رو جذاب می کردند. و نکته نهایی که نباید ازش غافل شد نظر سلینجر درباره دانشگاه است که اساساً نمیفهمم موضع نقدش کجاست. به هر حال کتاب جز در موقعیت های برای من دلچسبی نداشت.
1 سال پیش
4بهخوان
عالی بود!هیچ فکر نمی کردم کتابی اینقدر دقیق بعضی از دغدغه های منو شرح بده. نمی گم عین همین ها ولی خیلی نزدیک به این رو حس می کردم و درگیر بودم. یه جورهایی یه حس روشن بینی به آدم می داد. در نهایت نتیجه ای که قلبا بهش آگاه بودم ولی همیشه یه تردید خفی ناشی از عقل حسابگر مانع از این می شد که به طور جدی ، دنبالش باشم.... ممنونم از دوست بزرگواری که باعث شد زودتر این کتاب رو بخونم
0 سال پیش
4بهخوان
جالب است که چگونه کتاب هایی عجیب و غریب که شاید در هر قرن به اندازه ی تعداد انگشتان دست از آنها پیدا ميشوند، بدون اینکه قصد قبلی برای خواندنشان داشته باشی، درست هنگامی که دچار بحرانی جدید و عجیب و غریب شده ای که حتا نمیتوانی اسمی برایش پیدا کنی یا درست بعد از آنکه فیلمی دیدی به غایت تکان دهنده که تو را منزجر میکند نسبت به هر باوری که پیش از این داشته ای، خود را بدون توقع اینکه فکر کنی شاهکار است جلو تو می اندازد و با تو هم سخن میشود و نجاتت میدهد از بحرانی که هنوز هم برایش اسم و رسمی پیدا نکرده ای! ای کاش فرانی درون من هم یک زویی داشت
کتاب های دیگر جروم دیوید سلینجرمشاهده همه