دربارهی کتاب باشگاه مشتزنیانتشارات چشمه منتشر کرد:
فیلم باشگاه مشتزنی دیوید فینچر براساس رمانی که در دست دارید ساخته شده. کتاب در سال 1996 به چاپ رسید و بعد از موفقیت چشمگیری که پیدا کرد، سه سال بعد به فیلم تبدیل شد. چاکپالانیک-نویسندهی کتاب از محبوبترین نویسندگان معاصر آمریکاست؛ او تاکنون بیش از ده کتاب منتشر کرده، ولی هنوز هم خیلیها عتقاد دارند شاهکارش باشگاه مشتزنی است. خواندن رمان تجربهای یکسر متفاوت با تماشای فیلم است.
به من گفت، میخوام لطفی در حق من بکنی. منو بزن. هرچی محکمتر بهتر.
من دلم نمیخواست بزنمش ولی تایلر قانعم کرد. گفت که دوست ندارد بدون زخم بمیرد و اینکه دیگر ازتماشای مشتزنی حرفهایها خستهشده و دوست دارد بیشتر دربارهی خودش بداند.
دربارهی خود ویرانگری.
آنوقتها زندگیام زیادی کامل بود وشاید باید همهچیزمان را خرد میکردیم تا بتوانیم آدم بهتری بشویم.
از متن کتاب
پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
چند سالی است که ترجمههای پیمان خاکسار فروش خوبی دارند. شاهدش چاپهای چندبارهی ترجمههای اوست که در بازار کمرونق کتاب به چشم میآید. خاکسار روی نویسندههای مشهور و کتابهای مهمشان دست نمیگذارد. بااینحال، داستانهایی انتخاب و ترجمه میکند که به مذاق خوانندهی ایرانی خوش میآیند. از داستان بلند عامهپسند، که در زمان انتشارش بوکوفسکی هنوز نویسندهی شناختهشدهای برای ایرانیها نبود، تا ترجمهی رمان جزء از کل نوشتهی استیو تولتز که پیشتر کسی از این نویسندهی استرالیایی چیزی به فارسی ترجمه نکرده بود. خاکسار در گفتوگویی با مجلهی تجربه میگوید: «من از نویسندهای که در کارش جنون باشد خوشم میآید». اگر شما هم از این نویسندهها خوشتان میآید، این کتابها را بخوانید:
«سوختن در آب، غرق شدن در آتش»، چارلز بوکوفسکی /
«عامهپسند»، چارلز بوکوفسکی /
«هالیوود»، چارلز بوکوفسکی /
«یکی مثل همه»، فیلیپ راس /
«باشگاه مشتزنی»، چاک پالانیک /
«سومین پلیس»، فلن اوبراین /
«بالأخره یه روزی قشنگ حرف میزنم»، دیوید سداریس /
«مادربزرگت رو از اینجا ببر»، دیوید سداریس /
«اتحادیهی ابلهان»، جان کندی تول /
«برادران سیسترز» ، پاتریک دوویت /
«اومون را»، ویکتور پلوین /
«شاگرد قصاب»، پاتریک مککیب /
«پسر عیسی»، دنیس جانسون /
«جزء از کل»، استیو تولتز /
«توانهی برف خاموش»، هیوبرت سلبی جونیور /
ماهنامهی شهر کتاب، شمارهی هشتم، سال 1395.
1 سال پیش
4بهخوان
کتاب خوب و عجیبی بود. نمیدانم چرا دوستش داشتم. اما درگیرم کرد. جامعهای که بیهدف و بیهویت شده و رو به نابودی خودش میرود. انسانی که از پوچی و روزمرگی، به نابودگری خطرناک تبدیل میشود. هشداری به دنیای امروز ما.
3 ماه پیش
4بهخوان
*هر درد و رنجی رو که به دیگران تحمیل میکنیم،در آخر گریبان خودمون رو میگیره.*
غیرقابل توصیف بود،واقعا دوستش داشتم و اون یه ستاره ای که بهش ندادم،فقط بخاطر ترجمه بود.
9 ماه پیش
5بهخوان
احتمالاً خیلی از افرادی که «باشگاه مشتزنی» رو میخونن، قبلش فیلمش رو دیدهن. چون فیلمش خیلی مشهورتر از کتابشه. اما من قبل از خوندن، فیلم رو ندیده بودم و بدون هیچ تصور خاصی از اینکه کتابش در مورد چیه، شروع به خوندن کردم.
همهچیز این کتاب صادقانه، خاص، غمانگیز و زیبا بود. شیوهی نوشتن و روایت منحصربهفرده. در طول خوندن کتاب متوجه چند تکنیک خاص میشید که نویسنده مدام ازشون استفاده کرده و به احتمال زیاد، قبلاً جای دیگهای با این تکنیکها مواجه نشدید. به قدری تأثیرگذار بود که دو جا باهاش گریه کردم و بیوقفه خوندمش :')
بعد از خوندن کتاب، فیلم رو هم دیدم (البته کامل نه) اما به نظرم اصلاً نمیشه دیدن فیلمش رو جایگزین خوندن کتابش کرد!
اولین تفاوتشون این بود که کتاب بیشتر روی مسائل اجتماعی تأکید داشت و در انتها کمی رنگوبوی روانشناختی گرفت؛ ولی فیلم از همون ابتدا تأکیدش روی جنبهی روانشناختی بود. اونطور که شخصیت اصلی و تایلر توی کتاب به تصویر کشیده شدن، تا حد زیادی با فیلم متفاوته.
و اینکه درکل نحوهی روایت کتاب چندان «سینمایی» نیست؛ یعنی طوری نوشته شده که نمیشه فیلمی از روش ساخت که صرفاً به کمک تصاویر بتونه اون چیزی که کتاب قصد داشته بیان کنه رو به نمایش بذاره.
بهخصوص اگه فیلمش رو ندیدید، خوندن این کتاب رو پیشنهاد میکنم :)