کتاب|

عمومی|

داستان|

ایران

روی ماه خداوند را ببوس (رقعی)(شومیز)
روی ماه خداوند را ببوس (رقعی)(شومیز)

3.5بهخوان
ناشر: مرکز
سال انتشار:1398
جلد:شومیز
صفحات:112
شابک:9789643055745
قیمت:
82,000 تومان
درباره‌ی کتاب روی ماه خداوند را ببوس (رقعی)(شومیز)انتشارات مرکز منتشر کرد:روی ماه خداوند را ببوس اولین و معروفترین رمان مصطفی مستور نویسنده معاصر ایرانی ست داستانی که بر پایه اصولی فلسفی تعریف شده و نویسنده سعی کرده تا افکار دینی، معرفت شناسی، جامعه شناسی و… اندیشه های خود را از زبان شخصیت های داستان بیان کند.در روی ماه خداوند را ببوس نویسنده سوالات زیادی را مطرح می کند که ممکن است برای خیلی از افراد پیش آمده باشد. در اصل درونمایه رمان روی ماه خداوند را ببوس از نوع اعتقادی و مبتنی بر شک وجدل آن هم شكی که یكی از دغدغه های فكری انسان مدرن امروزه و جدال با غیبت خداوند است.مصطفی مستور نویسنده محبوبی است و در میان کتابخوانان طرفداران زیادی دارد. کتاب روی ماه خداوند را ببوس از پرفروش ترین رمان های معاصر است. بیشتر کتاب های وی مجموعه داستان کوتاه هستند. مستور نمایشنامه نیز نوشته است.مصطفی مستور به زبان انگلیسی هم مسلط است و چند ترجمه هم در کارنامه خود دارد. چند مجموعه داستان کوتاه و یک کتاب در مورد کارگردان محبوبش کیشلوفسکی از عناوینی هستند که ترجمه کرده است. مستور گاهی هم شعر می گوید و از وی یک محموعه شعر نیز به چاپ رسیده است.جوایزی که به مصطفی مستور اهدا شده اند:برگزیده بهترین رمان سال‌های 79 و 80 جشنواره قلم زرین برای رمان روی ماه خداوند را ببوسبرگزیده بهترین رمان سال 1382 جایزه ادبی اصفهان برای رمان استخوان خوک و دست‌های جذامیبرنده? لوح تقدیر از نخستین مسابقه داستان‌نویسی صادق هدایت
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
2 سال پیش
5بهخوان
حوالی سال 80 خواندمش، زمانی که دانشجو بودم، الان حتی یادم نیست داستانش چی بود، فقط حس و حال بعد از تموم کردن کتاب یادمه. حس غریبی بود انگار از زمین کنده شده بودم، انگار تهی شدم بودم از هر چه برای زمین بود. حال آن روز خودم را الان خریدارم، حسی که با هیچ کتاب دیگه ای ایجاد نشد.
2 سال پیش
5بهخوان
داستان درباره ی پسری به نام یونس فردوس است که دانشجوی رشته ی پژوهش گری اجتماعی است و می خواهد پایان نامه اش را درباره ی علت خودکشی محسن پارسا ، فیزیکدان و استاد دانشگاهی بنویسد که 2 سال قبل خودش را از بالای ساختمانی به پایین پرت کرده بود . او چند وقتی است که به وجود خداوند شک کرده و مدام از خودش می پرسد : آیا خداوندی وجود دارد ؟ ماجرای خاص و جذابی داشت . تاکنون کتابی با این موضوع نخوانده بودم و فکر نمی کردم از چنین داستانی خوشم بیاید . به نظر من داستان به گونه ای بود که اکثر خواننده هایش ، با آن احساس همزاد پنداری می کنند . قطعا برای بیشتر ما آدم ها پیش آمده که در طول زندگی برخی اوقات برایمان سوال شود که خدا هست ؟ کجاست ؟ چگونه است ؟ در اینجا هم احساسات و فضای داستان به گونه ای بود که فاصله ی زیادی با ذهن خوانندگان نداشت و به زندگی واقعی خیلی از ما نزدیک بود . یکی از مهم ترین نکات مثبت کتاب ، توصیف های کامل و دقیق فضا و مکان داستان بود . در تمامی قسمت ها ، ما محیطی که شخصیت ها در آن بودند را می توانستیم خیلی خوب تصور کنیم . به عنوان مثال زمانی که یونس به سلاخ خانه ای که بایرام در آن بود رفت ، فضای آنجا کاملا قابل تصور بود . حیواناتی که می خواهند فرار کنند ، خون گرمی که در آنجا جریان پیدا می کند ، کارکنانی که از لباس هایشان خون می چکد و.... همچنین زمانی که دادگستری توصیف می شد ، ما می توانستیم بفهمیم که چه قشری آنجا رفت و آمد دارند ، فضای شلوغی دارد و... جالب اینجاست که این توصیف ها مخاطب را خسته نمی کند چون بیشتر آنها اطلاعات لازم و مفیدی را می دهند که به درد خواننده بخورد و نکته های مهمی دریافت کند . البته در بخش های اندکی ، مقداری از این توصیف ها اضافی بود . مثل صحنه ای که پیرمرد های دیوانه در بخش اعصاب و روان بیمارستان ، با هم صحبت های عجیبی می کردند و این گفتگو کمی طولانی شده بود و از حوصله ی مخاطب ، خارج . نویسنده ی کتاب توصیفات و به طور کلی در بیشتر قسمت های کتاب ، هوشمندانه مطالب و ماجراهایی را گنجانده بود که به طور غیر مستقیم داده های زیادی به مخاطب می دادند . مثلا زمانی که یونس و مهرداد در رستوران بودند ، از طریق زوجی که آنجا بودند و ظاهرا اهمیتی نداشتند ، برخی ویژگی های یونس به ما منتقل شد . یا مثلا موضوع پایان نامه ی سایه که درباره ی گفت و گوی حضرت موسی و خدا بود ، در اصل به افکار یونس هم مربوط می شد که در جاهایی پاسخ یک سری سوالاتش را در همین بخش می گرفت یا حتی سوال هایی برایش پیش می آمد . یا حتی زمانی که رادیو قصه شب گذاشته بود ، با توجه به محتوای قصه ، یونس سوالاتی درباره ی زندگی خودش در ذهنش به وجود می آمد . شخصیت پردازی ها از نظر باطنی خیلی خوب بود . از یونس که شخصیت اصلی است گرفته تا مردی که برادر دوست او بود و فقط در بخش کوتاهی در داستان حضور داشت . ما می توانستیم بفهمیم که یونس مذهبی است اما چند وقتی است به خدا شک کرده و سوالاتی در ذهنش است . این ماجرا دارد او را از درون می خورد و عذابی بر زندگی اش سایه افکنده . جدیدا فرد بی احساسی شده و خیلی به اتفاقات اهمیت نمی دهد . یا همان مرد که می توانستیم درباره اش این را بدانیم که انسان عیاشی است و فقط به لذت و هوس های زندگی اهمیت می دهد . از نظر ظاهری هم خوب بود ولی جا داشت برخی از افراد بیشتر توصیف شوند . مثلا خواننده هیچ تصویری از یونس جز پالتوی او در ذهنش ندارد . البته بقیه تقریبا خوب بودند . مثلا بایرام مردی چهارشانه و بور است ، سایه چادر کرپ نازی به سر می کند و گردنبد طلایی دارد که رویش نوشته شده علی ، مهرداد پشت لب هایش کمی سبیل سبز شده ، پالتوی چرم می پوشد ، سیگار می کشد و عینک دودی می زند . زاویه دید کتاب اول شخص بود و داستان از زبان خود یونس نوشته شده بود . درست است که در سوم شخص دست نویسنده باز تر است و همه ی اشخاص و فضا و مکان ها دقیق تر توصیف می شوند ولی به نظرم برای این داستان ، همین اول شخص بهترین زاویه دید است . به خاطر اینکه شاید برخی قسمت های داستان فلسفی و خاص باشد ، ولی خود یونس توانسته به بهترین شکل ممکن احساسات را انتقال دهد و همه چیز را خیلی خوب توصیف کند به گونه ای که نیازی به وجود سوم شخص در داستان دیده نمی شود . البته احساسات شخصیت های فرعی خیلی خوب بیان نشده اما با این وجود به طور کلی توصیفات با توجه به زاویه دید ،کامل و دقیق بود . احساسات شخصیت اصلی خیلی خوب توصیف شده بود . مثل همین حس گیجی و عذاب به خاطر سوال های زیادی که در ذهنش ایجاد شده بود . البته در بخش هایی با وجود اینکه می دانیم یونس به چه علتی انقدر بی احساس و نسبت به زندگی بی تفاوت شده ، کارهایش قابل درک نبود . مثلا زمانی که منصور دوست علیرضا مرد ، هیچ حسی نسبت به این قضیه نداشت که یک انسان در ماشین او جانش را از دست داده . ظاهر و جلد کتاب هم در عین سادگی مفهوم جالبی داشت . از نظر دکتر پارسا خداوند آبی رنگ بود به همین دلیل جلد کتاب آبی بود و روزنه ای ( انگار روزنه ای به سوی خداوند ) روی آن نقش بسته بود . نام کتاب هم جذاب بود و از یکی از دیالوگ های داخل داستان انتخاب شده بود . در کل کتاب خیلی قشنگی بود و دوستش داشتم . به نظرم ارزش بیش از یک بار خواندن داشت . خود من چندین بار بخش های پایانی کتاب را خواندم و هر بار برایم جذاب بود . به خصوص قسمتی که حرف های علیرضا ، سایه و نوشته های دکتر پارسا ، کم کم داشتند وجود خدا را به یونس ثابت می کردند . از ماشین پیاده شد و زل زد تو چشام . اشک تو چشماش جمع شده بود . قبل از اینکه در رو ببنده گفت : « از طرف من روی ماه خداوند را ببوس »
2 سال پیش
4بهخوان
شاید بشهود گفت به یاد ماندنی ترین اثر آقای مستور این کتاب است. لطیف و دل انگیز. با نثری قوی و مضمونی که مخاطبین با آن ارتباط برقرار می کنند.
2 سال پیش
5بهخوان
این بهترین و دوست داشتنی ترین کتاب این نویسنده اس و یه سر و گردن از بقیه ی کتاب هاش بالاتره
کتاب های دیگر مصطفی مستورمشاهده همه