کتاب|

عمومی|

داستان|

لاتین

درباره‌ی کتاب روزی همچون روزهای دیگرزن پاسخی نداد و چشمانش به سوی دستمالی قرمز رنگ- كه در دست شوهرش بود- خیره ماند؛ لب‌هایش را به هم فشار داد و لرزشی ناخودآگاه و غیر ارادی، بر وجودش چیره شد. داماسو با خشونتی توام با بی‌‌زبانی، دست‌هایش را به گردن او انداخت. زن متوجه شد كه بویی مشمئز كننده از دهان او می‌آید.
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
کتاب های دیگر گابریل گارسیا مارکزمشاهده همه