کتاب|

عمومی|

داستان|

روس

درباره‌ی کتاب خاطرات تنانتشارات افراز منتشر کرد: شمارگان رمان خاطرات تن در ادبیات عرب کم نظیر بوده و تا امروز به زبان های انگلیسی ایتالیایی و فرانسوی آلمانی اسپانیایی چینی و کردی ترجمه و منتشر شده است. دانشگاه سورین پاریس لیون مریلند واشنگتن امان الجزیره و سن ژوزف بیروت و دانشگاه های آمریکایی بیرون و قاهره و نیز دوره ی آموزش متوسطه در لبنان این رمان را جز مواد درسی خود قرار داده اند. منتقدان این رمان را برترین رمان عرب عری دهه ی 90 و یکی از بهترین رمان های عرب قرن بیستم دانسته اند. قرار است یوسف شاهین کارگردان شهیر مصری فیلمی بر اساس این رمان بسازد. ...صدایم یاری ام نمیکند.فقط با حرکت سر جواب میدهم بیرون میرود و لحظه ای بعد با سینی مسی بزرگ که روی آن یک قوری و دو فنجان و یک شکر پاش و گلاب دان و ظرف شیرینی گذاشته باز میگردد. در شهرهای دیگر معمولا قهوه را آماده در فنجان می آورند و کنارش هم قاشقی و حبه قندی اما قسطنطینه شهری است که از خلاصه کردن چیزها بدش می آید شهری که همه چیز را تک و بی همتا می خواهد همه ی لباس هایش را با هم میپوشد و هرچه میداند به زبان می آورد برای همین است که اندوه هم در این شهر یک ضیافت است کاغذهای پراکنده در برابرم را جمع و جور میکنم تا جایی برای فنجان قهوه باز کنم انگار میخواهم برای تو جایی آماده کنم...
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
1 سال پیش
5بهخوان
پر از احساس لطیف و ادبیات غنی...
0 سال پیش
5بهخوان

با نمایش این دیدگاه داستان کتاب فاش می‌شود.

رمان فوق‌العاده ایه؛ درست شبیه یک قهوهِ غلیظِ عاشقانهِ معطرِ عربی! داستان در مورد مردی الجزایری هست که در فرانسه بعنوان نقاش زندگی می‌کنه و بخاطر عشق ناگهانی‌اش به دختر دوست و همرزمِ قدیمیِ شهیدش، عشق به وطن و خاطراتش هم دوباره در وجودش زنده میشه. رمانی که هم عاشقانه ست و هم از میهن دوستی میگه. نویسنده داستان غنی، بسیار زیبا، روان و جذابی نوشته. من دوستش داشتم.
2 ماه پیش
3بهخوان
"تا امروز فکر می‌کردم که امکان نوشتن درباره‌ی زندگی‌مان وجود ندارد، مگر زمانی‌که از آن شفا پیدا کنیم؛ یعنی زمانی‌که بتوانیم زخم‌های قدیمی را با قلم لمس کنیم، بی آم‌که دوباره اندوهگین شویم. زمانی‌که بتوانیم بدون دل‌تنگی، بدون جنون و بی هیچ کینه‌ای، پشت سرمان را نگاه کنیم. واقعن این امکان وجود دارد؟ ما از حافظه‌هامان شفا نمی‌یابیم. برای همین است که می‌نویسیم؛ برای همین است که نقاشی می‌کنیم و برای همین است که بعضی‌هامان می‌میریم." (از اولین فصل کتاب) تمام شد به وقت پنج فروردین نود و شش. ایرادهای ویرایشی و ترجمه ای کتاب کم نبودند. میشد سر جمله های زیبای کتاب مکث کرد و لذت برد. ازین دست جمله ها کم نبودند. به عبارت ساده تر، قصه، شاید به پنج صفحه هم نمیرسید؛ باقی تک گویی های راوی بود از شرح عشق و جنونش در پیوند وطن و معشوقه.
کتاب های دیگر احلام مستغانمیمشاهده همه