کتاب|

عمومی|

داستان

درباره‌ی کتاب معشوق داعشیحکایت قلم نوین منتشر کرد: یک روز لیلی نشسته بود وعمر هم در کنارش بود. آن­ها در اینترنت، دنبال اسم دختر می­گشتند. لیلی داشت معنی یکی از اسم­ها را می­خواند که دید عمر برخاست و صدای تلویزیون را زیاد کرد و به آن نگاه کرد. دید که اخبار می­گوید که نیروهای ائتلاف، مقر فرماندهان داعش را در رقه بمباران کرده­اند و اسامی کشته­شدگان را اعلام کرد. ابوسیاف نیز در بین کشته­شدگان بود. عمر و لیلی ناباورانه به همدیگر نگاه کردند. اشک از چشکان لیلی سرازیر شد و گفت: عمر بالاخره می­تونیم زندگی کنیم.
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه