کتاب|

عمومی|

داستان|

آمریکا

پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
2 سال پیش
5بهخوان
خیلی خیلی خوب بود! و بعضی جاها، نه از ناراحتی، از زیاد شدنِ یه احساسی...(طوری که نمیتونم توضیح بدم!، مثل وقت دیدنِ تظاهرات، مثل همه با هم بودن، یا مثل عشقی که بین چیک و مامانش بود..) اشکم رو در آورد. «در حالی که به راه می افتاد، گفت : خب، الان تو می دونی یه نفر تورو چقدر می خواست. بچه ها گاهی اینو فراموش می کنن. اونا خودشونو به جای یه آرزوی برآورده شده، یه بار مسئولیت می دونن. صاف ایستاد و کت خود را صاف کرد. می خواستم گریه کنم. آرزوی برآورده شده؟ از زمانی که کسی مرا چیزی نزدیک به این خوانده باشد چه مدت گذشته بود؟ من می بایست سپاسگزار می بودم. می بایست از گذشته ای که برای خود ساخته بودم شرمنده باشم. به جای آن، دلم یک نوشیدنی می خواست و یک گوشه ی تاریک و دنج، چراغ های کم نور، مزه ی آن الکل کرخ کننده را، در حالی که به گیلاس خالی نگاه می کنم و می دانم دوباره پر می شود و مرا به جاهای دور می برد.» خیلی مرسی از آرمینکِ عزیزم >>:]<<
8 ماه پیش
4بهخوان
موضوع و نثر برای یک روز بیشتر به گونه ایست که ناخودآگاه در تک تک کلمات کتاب غرق می شوی و بی وقفه تا انتهای کتاب با نویسنده همراه میشوی. داستان در چهار بخش نیمه شب، صبح، نیمروز و شب روایت می شود و در مورد فردی است به نام چارلز که می خواهد به زندگی خود پایان دهد اما تنها یک روز بیشتر، همه چیز را تغییر می دهد. میچ آلبوم مفاهیم گوناگون و گسترده ای را چون جبران فرصت های از دست رفته، نقش والدین (مخصوصا مادر)، ارج نهادن و بی اهمیتی به آن ها و ... را بسیار ملموس روایت می کند. در این کتاب هم مانند سایر کتاب های آلبوم خانواده و مرگ دو عنصر جدایی ناپذیر داستان های او هستند و آلبوم مثل همیشه با رفت و برگشت بین حال و گذشته به روایت داستانی واقعی می پردازد.   * یکی از چیزهایی که در مورد میچ آلبوم و کتاب هایش دوست دارم این است که داستان هایش مملو از تلنگرهایی است که تو را با خودت درگیر می کند. طوری که قسمت هایی از کتاب همواره در ذهنت تکرار می شود و باعث تغییر بعضی رفتارها و یا به نوعی هوشیارانه عمل کردن در برخی ابعاد می شود.
2 سال پیش
4بهخوان
پشت همه ی داستان ها همیشه داستان مادر ها قرار دارد.زیرا از آنجاست که همه ی داستان ها آغاز می شود قصه ی این کتاب قصه ی فرزند نامهربانی است که مادر خود را خواسته یا ناخواسته می رنجاند و زمانی که مادرش دار فانی را وداع می گوید تازه متوجه می شود که چه گوهر گرانبهایی را از دست داده است مرگ پدر و مادر موجب می شود احساس کنی در هر جنگی که به آن پا می نهی تنها هستی مادری که دیگر هرگز نگاه گرمش را نخواهد دید و در آغوشش نخواهد کشید وقتی به مادرت نگاه می کنی به ناب ترین عشقی می نگری که تا کنون شناخته ای اما دست روزگار با قهرمان ما همراه میشود تا او بتواند یک روز دیگر با مادرش زندگی کند و تمام خاطرات خوب گذشته را دوباره تجربه کند خیلی خوبه که تو یه روز رو با مادرت میگذرونی،بچه ها باید بیشتر از این کارا بکنن از جمله تجربه ی خوب دوباره چشیدن دست پخت مادرش نمی دانم در غذایی که مادر آدم درست می کند چه رازی است که مزه ی آن همیشه در خاطر می ماند...اکنون در حال خوردن صبحانه ای از زمان گدشته ،دور میزی از زمان گدشته با مادری از زمان گدشته بودم حقیقت اینجاست که مهم نیست چند سال ،چند ماه یا چند روز رو با کسی که برات عزیز هست سپری میکنی ،دست آخرهمیشه احساس میکنی که این زمان کافی نبوده، همیشه و همیشه آرزو میکنی که ای کاش زمان بیشتری رو باهاش سپری کرده بودی ،بیشتر به حرفهاش گوش داده بودی و بیشتر بهش احترام گذاشته بودی.این احساس کمبود و گناه تا همیشه با بشر همراه بوده و خواهد بود.تمام هدف این کتاب یادآوری این نکته است که، تا زمان باقی هست قدر لحظه های با هم بودنمان را بیشتر بدانیم،و اینکه اگربه واقع بدانیم که پدرها و مادرهایمان چه دشواری هایی را به خاطر ما تاب آورده اند با آنان به نامهربانی رفتار نخواهیم کرد
6 ماه پیش
4بهخوان
به نظرم خیلی بهتر از کتاب سه شنبه ها با موری بود. لذت بردم از خوندنش. داستان کتاب درباره زندگی چیک بنتو هستش که وقتی به خاطر شکست های زندگیش دست به خودکشی میزنه یه جورایی وارد دنیای معنوی و روحانی میشه و میتونه یک روز رو با مادر مرده خودش زندگی کنه. اونجاست که خیلی از حقایق گذشته زندگیشون و پدرش که سال ها قبل خانوداشونو رها کرده بود بر ملا میشه.
کتاب های دیگر ميچ آلبوممشاهده همه