کتاب|

عمومی|

داستان

درباره‌ی کتاب نجات استخوان هاانتشارات مانیا هنر منتشر کرد:در این سال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، طوفان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها حتی یک بار هم به ما سرنزده بودند و ما به کل فراموش کرده بودیم چند کوزۀ آب باید پر کنیم، چند کنسرو ماهی و چند تکه گوشت دودی باید انبار کنیم و به چند تغار گندۀ آب نیاز داریم، اما امروز پاپا رادیوی کامیونش را خاموش نکرده بود و من صدایشان را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شنیدم که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتند چه و چه و چه را برداریم. طبق پیشبینی هواشناسان، دهمین تغییرات استوایی تازه در خلیج از بین رفته بود، اما تغییرات استوایی دیگری در پورتوریکو در حال شکل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیری است.به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خاطر همین، پاپا صبح زود به دیوار اتاق من و جونیور کوبید و بیدارمان کرد. "بیدار شین. کلی کار رو سرمون ریخته."
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه