کتاب|

عمومی|

داستان

درباره‌ی کتاب ماجرای دندونامانتشارات آرادمان منتشر کرد:توی پاچوکا به دنیا اومدم. یه شهر بادخیز و زیبا. با چهارتا دندون که زودتر از موعد، سر و کله شون پیدا شد و با بدنی که سرتاسرش با یه لایه ی نازکی از کرک و پرز پوشیده شده بود. اما به هر حال، من به خاطر این شروع شوم و نامیمون، خدا رو شکر می کنم آخه به قول اون یکی عموم، یوریپیدس لوپز سانچز، زشتی به شخصیت آدم، سر و شکل می ده. وقتی پدرم برای اولین بار منو دید، مدعی شد که زن اتاق بغلی پسر واقعیش رو با خودش برده. اون مرد به هر دری زد تا دوباره منو به همون پرستاری که بچه رو ازش تحویل گرفته بود، پس بده. نامه نگاری و شکایت، باج سبیل، تهدید و ارعاب، اما مادرم همون لحظه ی اول آغوشش رو به روم باز کرد: به روی اون ماهی کوچولوی پفی تیره. این زن، طوری بزرگ شده بود که هر چرک و کثافتی رو می پذیرفت و می ذاشت به پای سرنوشتش.
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
کتاب های دیگر والریا لوئیزیمشاهده همه